باورهای زاغ و کلاغ در بین مردمان گیلان
در ماسال ، آواز سر دادن زاغ را نا مبارک می دانند واگر سحرگاه عزم کاری خیر داشته باشند و زاغی در محدوده ی خانه شان آواز بخواند ، از انجام کار در آن روز ، منصرف می شوند .
در گیلان بر این باورند که نشانه رفتن وشلیک به سوی زاغ و یا شکار کردنش ، سبب به چله افتادن تفنگ شکارچی می شود و تا مدتی قادر به شکار کردن نخواهد بود.
درباره کلاغ بر این باورند که وقتی کلاغی را با تفنگ یا تیرکمان ویا هر وسیله ی دیگری نشانه بگیرند ، نواحی شکم کلاغ درد گرفته و پرواز می کند و از محل دور می شود .کلاغها عمری طولانی دارند .می گویند خداوند کلاغ را مأمور بردن آب حیات برای آدمیان کرد اما کلاغ از ترس آنکه آدمی بعد از بی مرگ شدن ، دمار از روزگارش درآورد ، بر درخت شمشادی نشست و آب حیات (زمزم)را بر سر خود ریخت .درخت شمشاد بی خزان و کلاغ چون خدعه کرده بود ، به جای بی مرگ شدن ، دیرزی شد اگر کلاغ پیر شود وقادر به یافتن غذای خود نباشد ، هم نوعانش بر سرش می ریزند و او را می کشند .
پیغمبر کلاغ را نفرین کرد ، زیرا در تمیز کردن شهر شرکت نکرد ، از این روی در پنج روز پایانی بهار یا اول تابستان ، زیر گلویش سوراخ می شود و نمی تواند به اندازه کافی آب بخورد ، پس آرزو می کند که فصل گرم سال زودتر به پایان رسد ، یا اینکه در تابستان چند نوبتی باران ببارد و هوا خنک شود .
در باور مردم گیلان ،کلاغ پرنده ای بسیار محبوب ، با حیا و عفیف است .کلاغ ابلق خبرچین و غماز است و باور دارند که خبر شیطنت های کودکان را برای والدین یا مربیانش می برد .کلاغ سیاه بر فراز درختان جنگلی و در اطراف شهرها ، آشیانه می سازد و در دشت ها و باغ های دور از شهر ، غذای خود را می جوید از این رو کم تر در شهرها آفتابی می شوند .آنان را سحرگاه و هنگام غروب ، می توان بر فراز آسمان در پرواز دید که از غرب به شرق و یا از شمال به جنوب می روند و به تناوب قارقار می کنند .
بر این باورند که اگر کلاغان در اوج آسمان پرواز کنند ، هوا خوش و بی باران است واگر پرواز شان کوتاه و تند باشد ، در اینده نزدیک باران خواهد بارید .بانگ و پرواز شتاب آلود کلاغان بر فراز درختان جنگل یا باغ ، نشانه ی نزدیک شدن کولاک ، باد و باران است .دیدار کلاغ ها ، چه سیاه و چه ابلق ، در سحرگاه شگون ندارد .
کاری از سرکار خانم پوران حاجتی
عکس و تنظیم : مهدی پور (وبلاگ نصیرمحله)