» امین حق ره
«احمد روحانیاکبر» در سال «۱۲۶۲شمسی»، در روستای «بَلَس بَنِه»، جایی بین شهرستان «رشت» و «کوچاصفهان» به دنیا آمد. پدرش «میرزا علیاکبرخان» کدخدا بود و املاک زیادی داشت. اماهمان وقتها که «احمد» به قصد کسب علم و خواندن درس طلبهگی ساکن قم بود یکی از عموها با خدعه زمینهاشان را مالک شد. احمد پیش از طلبهگی ( در ایام جوانی) به همراه برادر همسرش تجارت هم میکرد.
برای تجارت ابریشم از راه دریا و با کشتیهایی که «بارکاس» میگفتند به «شوروی» میرفت . شریکش ساده بود و همین اسباب ورشکستگیشان شد. روحانیاکبر در دوران طلبهگی در قم با «میرزاکوچکِ جوان» هم حجره بود. بعد از اتمام درس هر دو به رشت آمدند و اتاقی مشترک در استادسرا (زادگاه میرزا) اجاره کردند و همخانه شدند. صمیمیتشان آن قدر بود که خیلی از قدیمیهای پیربازار، شاهد کشتیهای گیلهمردیشان در میدانِ محل بودند. بعدتر که کارِ میرزا به مبارزه و سیاست کشید، مسیرشان از هم جدا شد. میرزا به جنگل رفت و روحانی اکبر منبر میرفت و موعظه میکرد. احمد برای کار و وعظ به هشتپر و طوالش هم میرفت. در یکی از روزهای زمستان اسیر بوران و برف شد و سرمای سخت، بینایی و شنواییاش را از او گرفت و لالش کرد. بعدها شنواییاش بازگشت و حرف زدن را بلد شد اما دیگر چشمهایش ندید.
روحانی اکبر هوش سرشاری داشت. پس نابینایی مانع زندگیاش نشد و خواست که وکیل شود. در کانون وکلای تهران آزمون داد و قبول شد و مدرک وکالت گرفت. در ایام وکالت منشیای داشت که کتابهای جدید و احکام تازهی قانون را برایش میخواند و او سریع از بَرشان میکرد. ازدواج اولش هم با همین منشیاش بود. پدرِ همسرش کارمند اداره ثبت انزلی بود که همین اسباب آشناییشان شد و اول دختر او را برای منشیگری دفتر وکالت
گرفت و بعد هم با همان خانم که سواد خوبی داشت و اهل مطالعه بود ازدواج کرد.
تا قبل از تاسیس دفتر وکالت «احمد روحانی اکبر» در انزلی هیچکس کار وکالت نمی کرد و او اولین وکیل رسمی شهرستان لقب گرفت. او طبابت هم میکرد و علم طب با داروهای گیاهی را خوب می دانست. همین هم سبب شد معتمد مردم باشد و وکالت بسیاری از پروندههای قضایی شهرهای اطراف ( به خصوص حوزهی طوالش) را هم به او بسپارند. بسیار مُبرز بود و هر روز بعد از خواندن نماز صبح برای شرکت در جلسات دادگاه به طوالش میرفت. معروف است که هیچ پروندهای را نمیپذیرفت که شکست بخورد!
«روحانی اکبر» علیرغم نابینایی و هم کهولت سن تا آخرین روز حیاتش در دفتر وکالتش واقع در خیابان تهرانِ انزلی (روبروی باشگاه ورزشی گیو) کار وکالت میکرد.
او شبها را حتی در دفتر وکالتش می خوابید. ۸ آذر ۱۳۴۳ هم اینگونه بود. صبح که خانواده متعجب از برنخاستنش برای شروع کار روزانه در دفتر کارش حاضر شدند او را در حالی که روی سجادهی نمازش بیهوش افتاده
بود یافتند. تلاش پزشکان موثر نشد و او به یک روز نکشیده بر اثر سکته ی مغزی درگذشت.
یادش گرامی…
.
جمع آوری : ک . فریاد
منبع: سایت کرکان بندرانزلی