نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME

آقای ولی الله پورقلی کپورچالیاز چند ماه قبل دفترچه آماده به خدمت گرفته بودیم و تاریخی را در آن مشخص کرده بودند که باید خودمان را در آن تاریخ به حوزه نظام وظیفه استان گیلان معرفی کنیم زمانی که به حوزه نظام وظیفه در شهر رشت رسیدیم ساعت هشت صبح ما را به ترتیب قد به ده ستون صف کردند که هر ستون نماینده یک شهرستان محل خدمت بود ابتدا چند نفر از فرماندهان صحبت کردند و توضیح دادند که اگر کسانی از همشهریان بخواهند در یک شهرستان باهم باشند میتوانند در یک ستون بایستند که بعداً به هیچ وجه تعویض و جابجا نمی شود سپس کسانی که سئوال یا اشکالی داشتند برطرف کردند و به صفوف نظم دادند اسامی تمام ستونها را یاد داشت کردند و نام ستونها را از یک تا ده مشخص کردند محل های خدمت عبارت بودند از: تهران، مشهد، تبریز، رضاییه سابق، گیلان غرب سابق، نوشهر، خلخال، همدان و … اسامی شهرستان ها را نوشته و در کوزه ای ریختند نفرات اول گروه دست در کوزه کرده و نام شهری را در می آوردند گروه ما سوّمین یا چهارمین گروه بود که قرعه ما به تهران افتاد کسانی که محل خدمتشان تهران تعیین شده بود خیلی خوشحال بودند من هم همین طور چون در شهرهای دیگر هیچ آشنایی نداشتیم.
ناهار را خوردیم و سوار اتوبوس ها شدیم هر گروه ۳۵ نفربودند و گروه ما راهی تهران پادگان عشرت آباد سابق ( پادگان سپاه ) واقع در پیچ شیمیران شد ساعت دوازده شب به پادگان رسیدیم و افسر نگهبان ما را تحویل گرفت، بعداً آن افسر فرمانده دسته ما شد که بد اخلاق ترین و خشن ترین افسری بود که من تا کنون دیده ام و گفت که شام تمام شده است یک دوری میزنیم بعد بروید استراحت کنید. بجای خیرمقدم ما را بردند یک سری زندان های انفرادی را در آنجا نشان دادند و گفتند که طیّب جاهل معروف در اینجا زندان بوده و چند روز پیش اعدامش کردند چون شرش بوی قرمه سبزی میداد و اگر در اینجا کسی گنده تر از دهنش حرف بزند یا پایش را از گلیمش درازتر کند همان بلایی به سرش خواهد آمد که به سر ایشان آمد. ((بعدها من به مدت یک ماه مامور بودم وقتی غذا میگیرم ( ناهار، شام، صبحانه) دو تا بگیرم یکی را برای سپاه دانشی ببرم که در آنجا انفرادی زندان بود، غذا را پاسدارها گرفته و بایشان میدادند ولی دو سه بار به هوای پس گرفتن ظروف با او برخورد داشتم روزی ازش پرسیدم چرا اینجا هستی؟ نکنه سرت بوی قرمه سبزی میداد؟ گفت نه در روستا برایم اتّفاقی افتاده است، گفتم با دختر کدخدا؟ گفت چیزی تو همین مایه ها، گفتم غذای زندان خوب بهت ساخته، چون حسابی چاق و چله بود، لبخند تلخی تحویلم داد )) بعد از آن به آسایشگاه آمدیم و شب را استراحت کردیم، صبح ۱۵ نفر هم از استان خراسان به ما اضافه شدند که شدیم ۵۰ نفر آسایشگاه شماره سه و آسایشگاه های یک و دو هم بچه های استان تهران و خراسان که هرکدام ۵۰ نفربودند حمعاً ۱۵۰ نفر که بین ما رقابت ایجاد میکردند تا فعالتر شویم و بدین ترتیب شدیم گروهان سپاه دانش که فرمانده گروهان ما سروان قره باغی و فرمانده پادگان سرهنگ امینی افشار بودند که در موقع تغییر رژیم پهلوی بعد از ترفیع درجات هریک نقش مهمی را یکی در جهت انقلاب و دیگری برضد اانقلاب ایفا کرده بودند، (یعنی اوّلی شد ارتشبد قره باغی فرمانده گارد جاویدان و زمان انقلاب نیز به دستور ایشان ارتش سلاح بر زمین گذاشته و درمقابل انقلاب ملّت ایران مقاومت نکردند ایشان افسری منضبط، تیزهوش و خوش قد و بالا بود، ضمناً علاوه براینکه دوست شاه بود و در مهمانیهای ایشان شرکت میکرد با مستشاران خارجی نیز مرتّب در ارتباط بود و این میتوانست علّت پیشرفت و موقع شناسی ایشان باشد، دوّمی شد سرلشکر امینی افشار فرمانده گارد که حفاظت از کاخ های شاه را بعهده داشت و به دستور ایشان در میدان ژاله سابق روز هفده شهریور سال ۵۷ نیروی گارد برروی مردم انقلابی تهران آتش گشوده و عده ای را به خاک و خون کشیدند که بعداً ایشان مورد سرزنش و توبیخ سران ارتش وقت قرار گرفتند. (بر گرفته از خاطرات ارتشبد حسین فردوست همکلاس و دوست صمیمی شاه و موسس ساواک و رییس سازمان بازرسی کلّ کشور در قبل از انقلاب))
در آن پادگان نیروی گارد و افراد پلیس نیز آموزش میدیدند و تعدادی سرباز قدیمی هم آنجا بودند و تعداد ما در آنجا به نسبت کم و حالت مهمان داشتیم ساعت هشت صبح یک گروهبان یکم و یک گروهبان دوم آمدند و گفتند از این به بعد تا آخر چهارماه خدمت سربازی ما دو نفر با شما هستیم و همه کارهای شما با ماست فعلاً برنامه صبحانه شما جور نیست بروید از بوفه ای که در این نزدیکی است چیزی تهیه کنید و بخورید تا ظهر و جایی نروید تا ما برنامه جیره تان را روبراه کنیم و لباس و پتو و دیگر ملزوماتتان را تهیّه نماییم و یک ارشد دسته (کلاس) از بین بچّه ها تعیین کردند و رفتند حدود ساعت نه صبح دو گروهبان دیگر آمدند و چند نفر از بچّه ها را انتخاب کردند و به دنبال کاری با خود بردند ساعت ۱۱ که دو نفر گروهبان اوّلی آمدند تا ما را به صف کرده و برای تحویل پتوها و دیگر ملزومات ببرند از چند نفرغایب پرسیدند که گفته شد گروهبان های دیگر آمدند و آنها را با خود بردند گفتند بدون اجازه ما نباید جایی بروید آنها را برای بیگاری بردند وقتی آمدند تنبیه هم خواهند شد و ارشد دسته نیز تنبیه خواهد شد. به صف به انبار رفته لباس ها و پتو ها را تحویل گرفته و برگشتیم اجناس تحویل گرفته را روی تخت گذاشته و آماده برای رفتن کانتین شدیم وقتی از ناهار برگشتیم تعدادی از پتو ها نبودند به سرگروهبان ها اطلاع دادیم گفتند باید از اموال تان محافطت کنید اگر اسلحه بود باید چه میکردید آسایشگاه یا باید نگهبان داشته باشد یا درش را قفل نمایید. آن چند نفری که پتوهایشان را برده اند وقتی به مرخصی برای تهیه لوازم شخصی میروید پتوها را نیز میتوانند آنجا تهیه کنید. بعد یک لیست بلند بالایی دادند که شامل واکس و برس کفش، خمیردندان، ادکلن، ژیلت، خمیر ریش و فرچه و آیینه و برس و واکس برای برق انداختن کف آسایشگاه، نوارها و یراق آلات روی لباس بود و گفتند از ساعت پنج بعدازظهر به مدت دو روز به مرخصی رفته ضمن اینکه لباس هایتان را فیت می کنید ( دوخته و مناسب تنتان می کنید) نوار ها و علایم را روی آن بدوزید و لوازم شخصی فوق را نیز تهیه کرده سرتان را کوتاه و آلمانی زده و روز جمعه تا ساعت هشت غروب همه در آسایشگاه باشید. بعداز ظهرآن روز به مرخصی رفته با قرض و قول پولی فراهم کرده لوازم و وسایل مورد نیاز را تهیّه و سر و صورت را به سبک نظامی گری صفا داده، لباس هایی که آماده کرده بودیم پوشیده ساعت هشت شب جمعه خودمان را به پادگان رساندیم.(  ادامه دارد. . .  )

.

نویسنده: آقای ولی الله پورقلی کپورچالی
منبع: سایت کرکان بندرانزلی

بازدید:3,001بار , ارسال شده در : 20ام اسفند, 1393; ساعت : 6:00 ق.ظ
تعداد نظرات : ۶
آرشیو مطالب
ارسال نظر جديد

  • الهام گفته: ۱۱:۵۸ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۳

    سلام
    هر کس در بازه ای از زندگی متحمل فشارهایی میشود. جسمی یا روحی….و این فشار وارده و نحوه برخورد و رویارویی با ان در دوران جوانی نقش بسیار تاثیر گذاری در شکل گیری و استقلال یک جوان دارد. شکر خدا از تجربه روزهای سربازی معاف بوده ام !!! ولی در باب تاثیرات این دوران زیااد شنیده ام.
    گرچه بدلیل تاثیرات مثبت این دوره و یا دوره های مشابه مثل تحصیل /کار دور از خانواده در سنین جوانی و ….با نفس کار موافقم ولی هنوز هم نمیدانم ایا وجود این همه فشار برای ایجاد تغییرات مثبت لازم است؟! ایا دوسال برای امادگی جسمی و دفاعی و تاثیر اخلاقی دوران سربازی نیاز است و سئوالات بسیار متعدد دیگر….
    منتظر ادامه نوشته تان هستم…

    • ولی الله پورقلی گفته: ۱۴:۵۲ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۴

      الهام عزیز سلام
      با تشکّر از نوشته هایتان، باید عرض کنم کسانیکه طرح سربازی را تصویب کرده اند نفع یا ضرر شخصی را در نظر نگرفته اند بلکه برای حفاظت از آب و خاک کشور و جان و مال و نوامیس ملّت ضروریست هر فرد ذکور در عنفوان جوانی حدود دو سال آمادگی جسمی و رزمی پیدا کند و با سلاح های مختلف روز آشنا شود تا در صورت نیاز کشور در مرزهای هوایی و زمینی و دریایی یا در آبادانی و بهداشت و سواد آموزی (در روستاها ) در زمان صلح خدمت نماید البته الویت با مرزهای کشور است این افراد بعد از خدمت نیز تا چند سال هم بصورت ذخیره هستند که اگر اتفاقی افتاد احضارشان نمایند کما اینکه در زمان جنک نابرابر ایران و عراق چنین شد و به ترتیب سرباز های ذخیره سنوات گذشته را احضار کرده و به جبهه ها میفرستادند.

  • ناهید گفته: ۰۹:۲۰ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۷

    با سلام واحترام
    ما خانمها نمی تونیم سربازی را آنطور که هست درک کنیم ولی شنیده ایم که دوره سختیه ! هر وقت یادم میاد که ممکنه پسر من هم بره سر بازی برام وحشتناکه،یادم میاد خیلی بجه بودم که شما سربازی رفته بودید ،مامان خیلی بی تابی میکرد ،آن زمان هم ارتباطات به شکل امروزی نبود باید یک هفته صبر میکردیم تا نامه ای دریافت کنیم .خلاصه بعد از مدتی نامه خوشحال کننده شما می رسیدواشک غمگین مادر وخواهران به اشک خوشحالی تبدیل میشد . با اینکه خودتان در سختی بودیدولی نویدهای خوبی می دادید مخصوصا شعریوسف گمگشده باز آید به کنعان غم مخور را اولین بار بودکه میشنیدم به دلم می نشست ! مشتاقانه نامه شما را گوش میدادم که ببینم اسمی از من برده اید یا نه ؟! که بلاخره در آخر نامه خطی را هم به من اختصاص میدادید که شیرینی اش تا نامه بعدی در ذهنم می ماند.

    • ولی الله پورقلی گفته: ۱۷:۱۸ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۸

      ناهید عزیز سلام ازنوشته های زیبایت سپاسگزارم سال نو را به شما و خانواده محترم تبریک میگویم انشالله سالی پربار توام با موفقیت داشته باشیید.

  • مازیار گفته: ۱۶:۲۲ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۷

    با عرض سلام و تبریک پیشاپیش سال نو به شما و مدیریت سایت و تمامی خوانندگان کرکان و تشکر از نوشته زیبای شما تحت عنوان خاطرات سربازی.
    خاطرات سربازی همواره یکی از جذاب ترین و به یاد ماندنی ترین خاطرات کسانی است که مدتی از عمر خود را در زیر پرچم به خدمت به کشور پرداخته اند.اگر چه این دوران مطمئنا سختی های خاص خود را دارد ولی همواره در نقل خاطرات این دوران شیرینی و حلاوتی نهفته است که گویا مشکلات این دوران نیز بخشی از زیبایی های آن بوده است. آنچه مسلم است سربازی از جهات مختلف یک نقطه عطف در زندگی است و شاید دلیل به باد ماندن آن نیز از همین امر نشات میگیرد.
    سخن کوتاه کرده و از فرصت استفاده می کنم و در این روزهای پایانی سال ۹۳ به تمامی سربازان وطن خسته نباشید عرض نموده و برای کشور عزیزمان ایران در سایه خدمت سربازان تلاشگر آرزوی امنیت دائمی و سرافرازی دارم.

    • ولی الله پورقلی گفته: ۱۷:۵۴ - ۱۳۹۳/۱۲/۲۸

      مازیار جان سلام من نیز سال نو را به شما و خانواده محترم تبریک میگویم امیدوارم سالی خوش و پر خیر و برکت پیش رو داشته باشید چه خوب کردی یادی از سربازان و مرزداران کشور نموده ای واقعا شرایط بسیار دشواری دارند خدا خیرشان دهد

  • در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
    • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی یا گیلکی تایپ کنید.
    • نظرات در ارتباط با همین مطلب باشد در غیر اینصورت از « فرم تماس با مدیریت » استفاده کنید.
    • «مدیر سایت» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
    • از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور یم.
    • نظرات پس از تأیید مدیریت سایت منتشر می‌شود.



    جستجو
    مدیریت
    سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
    www.kargan.ir
    نیز در دسترس می باشد.
    مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

    روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

    تبلیغات
    HTML
    محبوب ترین مطالب
    بازدید از سایت