عاشق شدن قویترین انگیزه برای ازدواج است و در عین حال خطرناکترین عامل تصمیمگیری هم میتواند باشد. چرا که اگر در عشق عواملی چون تفاوتهای فرهنگی، اقتصادی، نگرشها و ارزشها، سن، بومی بودن، تحصیلات، اخلاق، شخصیت و… را در نظر نگیرد و صرفا عشق بدون دلیل باشد، همان بهتر که عشق بماند و وصلتی حاصل نشود.
معمولا در عشقهای آتشین یکطرفه بودن عشق از جانب یکی از طرفین بیشتر به چشم میخورد و این طرف آنقدر در عمق مساله فرو رفته که متوجه تکبعدی بودن قضیه نیست و با سادگی تمام، ولی زیبا همه چیز را سر کوی معشوق به حراج میگذارد. استعداد عاشق شدن انسان از جمله مسایلی است که مثل خیلی چیزهای دیگر که نسلبهنسل دچار تغییراتی خواهند شد باید به عنوان یک میراث فطری و زیباشناسانه بشر حفظ شود. هیچ چیز زیباتر از آن نیست و در همه سنین قابلیت ظهور و بروز دارد. عشق در واقع شاید ملکهای است در ضمیر ناخودآگاه ما که انسان در دوردستهای باغ فردوس ذهن خویش انگار کسی را دیده باشد ولی او خودش را به ما نشان نداده و گاهی از او در زندگی عادی خود خاطرهای زنده میشود. مثلا با شنیدن یک موسیقی یا دیدن کسی یا چیزی که مثل اوست، اویی که هنوز به طور کامل تصویری در ذهنش ندارد. تا اینکه روزی به طور تصادفی حادثه عشق اتفاق میافتد و چشم در مقابل چشمی قرار میگیرد که گویی خودش است، آری همانی که سالها سایهاش را میدیدیم بالاخره پیدایش شد. اما او آیا واقعا خودش است یا فقط یک تداعیگر از آنچه در درون تو و رویاهایت بوده است. اگر کمی عاقلتر باشی به خودت اجازه نمیدهی که از او بت بتراشی.
یادت باشد عشق مفهومی فراتر و بزرگتر از آن است که آن را به هر کسی یا چیزی به طور تمام و کمال نسبت دهیم، بیشک بدان که اگر اینقدر نزول کردهای دیگر عاشق نیستی. بلکه به سمت وابستگی قدم برمیداری. اما نترس این اتفاقات در درون خویش چیزی دارند و انسانهای گوناگونی در این ماجرا دخیل میشوند و فقط خدا کند هر کس بتواند وظیفه یا نقش خود را زیبا بازی کند.
به عنوان رفیق عاشق، دوستت را درک کن او دچار مسحور عشق شده با تمسخر با او برخورد نکن و رازدار خوبی برایش باش، خودت را جای او قرار ده و در زیر پوست عشق او احساساتش را درک کن شاید گاهی از وجود و درون تو چیزی به زبانت آید که برایش مفید باشد تو باید به عنوان مادر، عاشق خودت را کنترل کنی. تو خودت هم روزی عاشق بودی شاید در خیلی از چیزها حق با تو باشد ولی کمی هم انصاف بده بعضی از حرفهایت غیرمنطقی است. دوست داشتن حق همه آدمهاست فقط بعضی وقتها آدم نمیداند پشت پرده شخصیت ظاهری دیگران چه چیزی نهفته است اجازه بده فرزند شما چشمهایش را باز کند تا بتواند تصمیم بگیرد. مخالفتهای شما این اراده و تصمیم را از او میگیرد و او همچنان بر اصرار خود پافشاری میکند.
و من به عنوان عاشق به احساس تو احترام میگذارم، به نگاهت که دنیا را کوچک و حقیر میبیند، به صدایت که دیگر در آن دروغ نیست، به کمحرف بودن و سکوت بامعنایت. چقدر زیبا شدی ای کاش این حالت همیشه باقی میماند. کاری به آن کس که دوستش داری ندارم من با خودت هستم اگر او برای تو خیلی ارزش دارد من برای خودت نامه مینویسم چون وصف تو به عنوان عاشق ارزشش بیشتر از هر چیز دیگری است. یادت باشد تو درون اتاقی بودی که ناگهان برق رفت، و چشم، چشم را نمیدید همه جا تاریک و هیچ چیز پیدا نبود. میخواهی به دنبال چراغی شمعی بروی کمی صبر کن بگذار چشمانت به تاریکی عادت کنند. ممکن است بزنی همه چیز را خراب کنی یا پایت به چیزی گیر کند و زمین بخوری، صبر کن چشمانت کمکم به محیط عادت پیدا میکند و کورسویی از نور میتواند به تو کمک کند. حالا حرکت کن و در این شروع مقدس همه چیز را در نظر داشته باش به پندهای دیگران و تجربیات آنان خوب گوش کن، مگذار چشمانت سیاه شوند همه چیز را گوش کن و به آنها بیندیش. عجله و شتابزدگی اصلا صلاح کار تو نیست تو در این برزخ به حقیقت خیلی از مسایل پی میبری شاید هدف از عشق تو خود تو هم باشد. توکل کن، توکل به خدایی که مقلب القلوب است هر روز صبح به او پناه ببر و از او بخواه به تو ضمیری روشن و قدرتی بیشتر عنایت کند. روح تو آماده دریافت است تو در حالتی هستی که شاید دیگر این حالت هیچگاه برایت پیش نیاید قدر آن را بدان. گوشها را به شنیدن الهامات دور و بر خود تیز کن آنچه خیر است برایت پیش میآید.
ارسالی: فاطمه پورقلی کپورچالی کارشناس ارشد روانشناسی
منوی اصلی
نویسندگان
- مدیر سایت (1788)
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME
بازدید:2,508بار , ارسال شده در : 20ام آبان, 1393; ساعت : 6:00 ق.ظ
تعداد نظرات : ۳
مطالب مرتبط
باسلا م
ضمن تشکر از مدیریت محترم سایت جهت انتشار مطالب ،خوانندکان عزیز در صورت داشتن سوال در زمینه های مربوطه میتوانند (در صورت محرمانه بودن سوالات)با اسم مستعار آنها رامطرح نماینددر اسرع وقت به آنها پاسخ داده خواهد شد.(مشاوره رایکان)
خانم فاطمه پورقلی
سلام مطالب شما را خواندم زیبا بود خصوصاً اینکه مشاوره رایگان نیز میدهید
حضرت مولانا می فرماید:
چون قلم اندر نوشتن می شتافت چون به عشق آمد قلم برخود شکافت
و عماد خراسانی نیز میفرماید:
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست
منظور شعرا دقیقاً همین بوده است که عشق انگیزه خوبیست
ولی اگر دقت نشود خرابی بار می آورد موفق باشید.
باسلام واحترام ،از اظهار نظر و اشعار زیبایتان ممنون و متشکرم ،همه عشقها پس از انتقال از فردی به فرد دیگر نهایتا عرفانی و به معبود ختم میشوند. انسانها بعد از پخته شدن در این مسیر (چه به عشق برسند وچه نرسند )متوجه میشوندکه هیچ فردی لایق تر از پروردگار نیست، همه ما اشکهایی را که بخاطر لطفهای الهی در خفا ریخته ایم رابیاد می آوریم ،چه عشقی بالاتر از آن ؟اما باید این مسیر را طی کردودر طی طریق است که آن طلای ناب پیدا میشود.