نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME

 میراث پدر از آقای ولی الله پورقلی کپورچالی

 

دو سال بعد از اینکه پدرم فوت کرد، می خواستیم ارث پدر را تقسیم کنیم، چون اکثر ما در محل نبودیم و خانه نیاز به تعمیرات داشت، مزارع باید سرکشی و سر و سامان داده می شد کسی نبود که مسئولیتش را بعهده بگیرد. همگی موافق تقسیم ارث بودیم، اما برادرکوچکم علی الرغم میل همه مخالفت می کرد، می گفت بگذار بماند تا ویران شود یا بهانه های دیگر می آورد (چون بعداز فوت مادرم او خیلی کوچک بود پیش مادر بزرگمان گذاشتیم و بعد هم که او بزرگ شد و پدرم زن دوم گرفت او دیگرتبعیت منزل ما را قبول نکرد و همآنجا ماند و با مادربزرگ و دایی رشد کرد و بزرگ شد و دختر دایی را به همسری برگزید و پسر آنها شد ) در نتیجه دو سال نیز تقسیم ارث را به تعویق انداخت، اما بالاخره ایشان هم موافقت کرد.
از همه برادران و خواهران خواستیم که در روز معینی در خانه پدری جمع شویم. همه آمدند و جلسه تشکیل شد، بعد از صحبت های مقدماتی قرار شد که خانه واملاک به دو قسمت تقسیم شود یک قسمت مال برادران و خواهر من و یک قسمت مال خانم دوم پدرم و بچه هایشان باشد ( من ایشان را جای مادر قبول دارم که برایم زحمت بسیار کشیده اند، و بچه هایشان را نیز مثل برادر و خواهر تنی و حتی بیشتر دوست شان دارم و فقط برای تشخیص موضوع از این جمله استفاده میکنم ) پیشنهاد شد طوری تقسیم کنیم که خانه و مزارعه نزدیک خانه به ایشان و بچه های کوچک تر برسد چون هنوز اینجا زندگی میکنند و بچه هایشان نیزکوچکترند وایشان نیز توان رسیدگی به مزارعه دورتر را ندارند. پس از قدری بحث و گفتگو به همان نتیجه رسیدیم، یعنی خانه و مزارعه نزدیک خانه به آنها داده شود و سه قطعه مزارعه دوردست به ما، پس از صورتجلسه و اخذ امضای همگی و استشهاد محلی، اسناد رد و بدل شد و ما این سه قطعه مزرعه را به برادر کوچکم که در آنجا ساکن بود سپردیم. که به نیابت ما آنها را اجاره داده و از عواید آن ما را نیز بهره مند گرداند. ولی مثل اینکه انشاالله نگفته بودیم.

 

میراث پدر از آقای ولی الله پورقلی کپورچالی 2

 

فردای روزی که ارث پدر را تقسیم کردیم، همگی برای ناهار آنروز در منزل پدری دعوت شدیم. برادر کوچک سرکار بود چون نمی توانست برای ناهار بیاید. از اداره مرخصی گرفت وبرای ناهار خودش را رساند. بعد از ناهار برای استراحت بعدازظهر به منزلش رفت. چون بچه ها گفته بودند بعدازطهر به دریا خواهیم رفت، گفته بود اگر به دریا رفتید مرا نیز خبر کنید. بچه ها عصر به دنبالش رفتند تا به اتفاق به دریا برویم. دربین راه به من گفت مدتی است وقتی راه میروم نفسم می گیرد پدرم نیز یک هفته قبل از سکته قلبی چنین حرفی زده بود. بعدها من هم چنین حالتی داشتم که انژیو کردم، البته اکنون نیز همانطورم، باید بروم وکاری کنم. در آنروز من و او با زن و بچه هایمان و چند تا از برادران دیگر به دریا رفتیم. جای دنج و خلوتی بود او اول قدری با بچه های کوچک بازی کرده سپس تا حدود سی متری جلو رفت برادران کوچکترم نیز تا حدود پنجاه متری شنا می کردند. من هم در نزدیکی ساحل مواظب بچه های کوچک بودم خانم ها هم با قدری فاصله در ساحل نشسته بودند. یک وقت متوجه شدم که برادر ما ساکن درجایی روی آب ایستاده و تکان نمی خورد. همان وقت پسرش به ساحل آمد که می خواهد یک حلقه لاستیکی بدریا ببرد چون پدرش حال خوبی ندارد تا بوسیله آن او را به ساحل بیآورد. موقع بر گشتن دیدیم که پدرش ناپدید شد. برادران سراسیمه به این طرف و آنطرف می رفتند من کلافه بودم بچه ها را بیرون آورم و به مادرانشان سپردم تا لباسشان را بپوشانند. دست به دعا برداشتیم و به همه کس و همه چیز متوسل شدیم . تا پس از حدود ده دقیقه جنازه برادر به ساحل آمد. جنازه را بیرون کشیده آّب شکمش را خالی کردیم تنفس مصنوعی دادیم با هزار مکافات به بهداری رضوانشهر که در ده کیلو متری قرار داشت رساندیم. گفتند نیم ساعت است که فوت کرده، باید به پزشک قانونی بندرانزلی ببرید تا جواز دفن صادر کند. آنروز تاسوعا بود ، باید برای صدورجواز دفن دو روز صبر می کردیم. جنازه را به سرد خانه بیمارستان بندرانزلی تحویل داده و رسید دریافت کردیم. آن چند روز شوم ترین روزگار من در طول عمرم بود. انگشت اتهام به طرف من بود، میگفتند او که دریا نمی رفت شما او را بردید و غرقش کردید. از یک طرف غم از دست دادن برادر و از طرف دیگر تهمت دیگران، عده ای به دنبال این بودند که شاید چیزی در غذایش ریخته و او را مسموم کرده ایم. عده ای میگفتند برادران یوسف شان را در دریا غرق کرده اند. فقط دلیل روشنی که داشتیم این بود که پسر بزرگش ناظر همه صحنه ها بود و خانمش هم در آنجا حضور داشت درغیر اینصورت معلوم نبود که کار به کجا می کشید. حتی در آنها نیز شک ایجاد کرده بودند. من فکر میکنم که علت غرق شدنش ایست قلبی بوده است. ولی وقتی جنازه را تحویل گرفتیم دکتر نگاه مختصری به صورتش انداخت و علت مرگ را خفگی در آب دریا تشخیص داد. و گفت از انقباض صورت معلوم است. ولی معاینات دقیقی به عمل نیامد که آیا قبلاً ایست قلبی کرده بود یا نه.
جنازه را با آمبولانس به منزل آورده و از آنجا به به قبرستان تشییع کرده و دفن کردند. تا شب هفت با خانواده در آنجا بودیم و انواع تهمت ها و ناسزاها را شنیدیم. به خاطر اینکه جوان بود، حدود چهل سال داشت و به خاطر حضور ما برادران مراسم هایش خوب و با ابرو برگزار شد. اما بچه هایش که نوجوان بودند و دایی و زن دایی که پدر و مادر خانمش بوده و پدر و مادر خوانده اش بودند، برادرم تمام آرزوهایشان بود و حالا این آرزو به گور رفته و آنها برادر را از من می خواستند، و مرا مقصر اصلی می دانستند… و ما تنها کاری که می توانستیم انجام دهیم این بود که آن میراث پدر به ورثه های آن برادر داده تا از آن استفاده نمایند.

 

نویسنده: آقای ولی الله پورقلی کپورچالی
منبع: سایت کرکان بندرانزلی

بازدید:3,974بار , ارسال شده در : 30ام اردیبهشت, 1393; ساعت : 9:19 ب.ظ
تعداد نظرات : ۱۰
آرشیو مطالب
ارسال نظر جديد

  • شاهرخ کوچکپور از تبريز گفته: ۰۰:۰۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۳۱

    با سلام خددمت اقای پورقلی .من خودم شاهد آن واقعه تلخ بودم .و چون از طرف داییم حبیب جمال پور با ان مرحوم فامیل بودیم پیگیر ماجرا بودم ودیدم که آن مرحوم را با ماشین خودش که
    مزدا هزار قرمز رنگ بود به بیمارستان بردید و اتفاقات تلخ دیگر.باشد که خداوند ایشان را رحمت و به شما باز ماندگان صبر عنایت فرماید.انشاءالله شاهد نوشته هایی با خاطرات شیرین از شما باشیم.

    • ولی الله پورقلی گفته: ۱۹:۰۵ - ۱۳۹۳/۰۲/۳۱

      باسلام و تشکر از آقای کوچکپور عزیز
      خداوند اموات شما را نیز غریق رحمت خویش فرماید.

  • ماندا گفته: ۲۰:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۲/۳۱

    با سلام خدمت شما . خدا رحمت کند عزیز رفته را . به خوبی اون حادثه تلخ ، اون ادمها و اون حرف و حدیث ها ،اون نامهربانی ها، بی احترامی ها را به یاد دارم که چطور یک شبه دوستان فدایی دشمن خونی شدند …
    در عجب هستم و حتی گاهی رشک می برم بر این همه صبر، شکیبایی ، سکوت و بزرگواری شما در طول همه سالهای زندگیتان . سلامت یاشید و پایدار

    • ولی الله پورقلی گفته: ۱۵:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۱

      سلام ماندانای عزیز بقول حضرت حافظ:
      سلامی چو بوی خوش آشنایی
      بر آن مردم دیده روشنایی
      بله و بقول ایشان که می فرماید:
      رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
      که گویی نبوده است خود آشنایی
      و می فرماید:
      مکن حافظ از جور دوران شکایت
      چه دانی تو ای بنده کار خدایی

  • محمدرضا جمالپور گفته: ۱۳:۳۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۲

    با سلام و عرض ادب خدمت آقای پورقلی
    خاطره غم انگیزی بود. همیشه برای من مرگ خدا بیامرز آقا عبدالله، یک معما بود. بیان این خاطره کلید حل معما شد.
    در زمان حیات مرحوم گرچه سن و سال کمی داشتم اما شخصیت ایشان همیشه برایم قابل احترام بود.
    ضمنا مرحوم، شوهر دخترخاله من بود.
    روحشان شاد.

    • ولی الله پورقلی گفته: ۱۶:۴۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۲

      سلام آقای جمال پور عزیز
      خیلی لطف کردید که اظهار نظر فرمودید
      خداوند اموات شما را بیامرزد.

  • ناهید گفته: ۰۹:۱۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۳

    سلام داداش جان ، خوب یادم هست که از این حرف و حدیث های ساختگی، من وسایرخواهر، برادران شدیدا ناراحت وعصبانی شده بودیم از یک طرف مرگ برادر،که با آن مرحوم خاطرات خوبی داشتیم و او بسیار مظلوم بود واز طرف دیگر شنیدن حرفهای ناروا ،طوری که می خواستیم مقابل به مثل کنیم ، ولی خبر رسید که داداش بعنوان بزرگتر دستور داده کسی حرف نز ند ، وقتی به شما معترض میشدیم شما ما را به صبر و برد باری دعوت میکردید . خدا می داند که اگر حضور شما نبودجه اتفاقی می افتاد ! حتی به خانم مرحوم سرکوفت میزدند که چرا با اینها نزاع نمیکنی اینها مسئول مرگ شوهرت هستند ! ولی او که خانم متین و با ایمانی بود میگفت آخه من انجا حضور داشتم چنین چیزی واقعیت ندارد. او هم مانند ما خیلی سرزنشها را تحمل کرد.بهر حال برای همگی ما خاطره تلخیست . ولی بعد از گذشت سالها آنها هم پی به اشتباه خود بردند و با ما رفتار خوبی داشتند وما هم آنها را بخشیدیم با این حال از شما میخواهم مواظب سلامتی خودتان باشید . وبا ناراحتی آن را به خطر نیاندازید و با صبوری و برد باری همیشگی تان به خدا توکل کرده و آنها را ببخشید و همچون پیامبران از خداوند متعال برای آنها طلب مغفرت نمائید.

    • ولی الله پورقلی گفته: ۱۳:۲۰ - ۱۳۹۳/۰۳/۴

      ناهید جان خواهر عزیزم سلام،
      با تشکر از نظر هایت، از نصایح ات، از همدردی هایت،
      با بیتی از حافظ نوشته ام را به پایان می برم:
      سرشکم آمد و عیبم بگفت روی بروی
      شکایت از که کنم خانگی است غماَزم

  • رحیم گفته: ۲۱:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۵

    می فرماید :دیده پرخون از غم هجران او = با لب خندان چه آسان بر سفر باعرض سلام و ادب خدمت استاد خودم . .اظهار نظرات بعضی از عزیزان باعث آن شد تا نگاهی اجمالی به جزءیات حادثه تلخ . بشرح ذیل جهت آشکارنمودن هرچه بیشتر حقایق دراذهان و قراردادن آن درامرقضاوت عموم.بازگوویادآورشوم. هرچندهمه چیزگویای آن حادثه تلخ وناراحت کننده بطور مبسوط توسط جنابعالی مکتوب شده است. بقولی اگر از امر قضا و قدر کمی فاصله بگیریم.باید گفت عدم توجه آن عزیزازدست رفته به تذکرات نزدیکان مبنی بر مواج بودن ونامساعد بودن دریا در روز حادثه و روزقبل از آن که در چنین شرایطی حفره هایی در زیردریابوجود آمده وباعث مخاطره بودن هرچه بیشترآن می شودوهمچنین آشنا نبودن به فنون شنامزید بر علت شد. لازم به یادآوری است قبل از اینکه تلاش برای نجات وی توسط شناگران درنزدیکی او بودند انجام گیرد. بنابه اظارپسر بزرگش که همراه اوبود . پدربعلت ضعف عمومی بدن دستهایش را رها نموده ودر گرداب بصورت شناور قرار می گیرد.به احتمال زیادهمانطوریکه اشاره شده میتوانست به دلیل ایست قلبی یا ناراحتی تنفسی ویا آب وارده در ریه وی بوده باشد. علی رغم اینکه توسط شناگران حدود۱۵متربه طرف ساحل هدایت شد وحاضران ناظر بر صحنه بودند هیچ واکنشی از خود نشان ندادو متاسفانه یک موج بزرگ او را با خود بزیر آب می برد تا جان به جان آفرین تسلیم نماید. شایان ذکر آست به نظر حقیر در آن شرایط سخت بوجودآمده ومصیبت بزرگ وارده و همچنین با عنایت به آن اوصافی که فرمودید. دروهله اول تا حدودی می توان به آنان حق داد که به همه چیز وبه همه کس بد بین باشند چون برای هیچکس باورکردنی نبود. ولی باگذشت زمان سوء تفاهمات مرتفع شده و هیچگونه کدورتی بجای نمانده است. هرچند فقدان آن عزیزازدست رفته برای بازماندگانش غمی بزرگ وفراموش نشدنی وغیر قابل جبران است. از خداوند متعال برای آن عزیز طلب آمرزش و برای بازماندگانش صبر و برد باری که از نشانه های تقواست راهمچون گذشته دارم.در خاتمه بخاطر تشریح و یادآوری واقعه تلخ که موجب ناراحتی بیش از پیش آن عزیزان شدم معذرت خواسته و آرزوی سلامتی وتوفیق را برای همگان دارم.

  • ولی الله پورقلی گفته: ۰۹:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۳/۶

    سلام رحیم جان، من بعد از آن حادثه بارها و بارها فامیل را دیده و به خانه هایشان رفته ام اصلا کدورتی در بین نیستٌ الاً غم فقدان آن عزیز که آن هم جبران ناپذیراست فقط بعضی از جوان ها که در سنین بحران بوده اند هنوز قدری دل خوری دارند. من تنها آن زمان را توصیف کرده ام، خداوند ایشان را غریق رحمت خود فرموده شما و خانواده و بستگان را از جمیع بلیَات مصون دارد.

  • در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
    • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی یا گیلکی تایپ کنید.
    • نظرات در ارتباط با همین مطلب باشد در غیر اینصورت از « فرم تماس با مدیریت » استفاده کنید.
    • «مدیر سایت» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
    • از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور یم.
    • نظرات پس از تأیید مدیریت سایت منتشر می‌شود.



    جستجو
    مدیریت
    سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
    www.kargan.ir
    نیز در دسترس می باشد.
    مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

    روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

    تبلیغات
    HTML
    محبوب ترین مطالب
    بازدید از سایت