شش ماه بود که از خانه زده بودم بیرون ودر این هوای گرم وشرجی که واقعا” طاقت فرسا بود درحال کارکردن بودم لحظه پیش بود که آقای اسدی صدایم کرد و گفت : مرد مومن حواست هست داری چه کار میکنی ؟ شبها تاساعت هشت روزهای جمعه و تعطیل همیشه سرکاری ؛ خسته نمی شوی ؟ گفتم : آقای اسدی من توی ولایتم کلی بدهکارم پنج تا بچه قد و نیم قد دارم همه اینها باعث شده که این جوری کارکنم که هم بتونم پول بیشتری بدست بیارم و هم اینکه کمتر به یاد زن و بچه هایم بیفتم که یادشان بدجوری حالم را بد میکند . خودم را خسته میکنم که راحت و زود بخوابم هرچند اغلب شبها در خواب پیششان هستم و دارم باهاشان حرف می زنم . آقای اسدی گفت : از امروز تو سرپرست گروه تخلیه بار هستی و حقوقت را هم اضافه می کنم ، انگار دنیا را به من داده اند خیلی خوشحال شدم گرمای اینجا با اینکه در نیمه دوم سال بود کلافه کننده بود شبها با حسن و کمال که یک اتاق گرفته بودیم بالای پشت بام می خوابیدیم . یک وقتهایی اصرار می کردند که برویم عرق خوری و بعدش هم … که تا حال از این کارها نکرده بودم حتی سیگار هم نمی کشیدم بعضی از شبها که آنها می رفتند سراغ این جور کارها ، من روی پشت بام با نگاه کردن به ماه و ستاره ها که اگر در کپورچال هم هوا ابری نبود زن و بچه هایم هم آنها را می دیدند ، حرف می زدم درددل می کردم اینکه چه کار می کنید ، پولهایی را که فرستاده ام توانسته اید قرض و قوله ها را بدهید . یک آن دلم می گرفت تصمیم گرفته بودم تا وقتی که تمام بدهیهایم را نداده ام وپولی پس انداز نکرده ام برنگردم ، رفته بودم آنجا پیششان و نفهمیدم چه موقع خوابم برد. . صبح ها با نان لواش صبحانه می خوردم و دلم لک زده بود برای نان بربری های عباس نانوا که تنورش هیزمی بود وخالی هم می شد بخوریش . از ماهی های اینجا نگو که اصلا” به مزاجم سازگار نیست این خرچنگ ها هم که به اش میگو میگویند را که به هیچ وجه نمیتونم حتی یک گاز بزنم آخ کولی و کپور و کفال و سفید کجایید؟
یاد آن شعر افتادم که یکی میخواند :
کپور لجن خوس مورداب خو سرا بیرون باورده از آب .
بیا تی وقت آقایی برسی بیا تی نام به عالم برسی.
کپور آقا کپوره می دیل جی غوصه پوره.
اشک در چشمانم نشست خیلی حس دلتنگی داشتم .
و با این حال بدم رفتم سمت بارانداز……
*(کاستی داشتم که این آهنگ با چند آهنگ محلی دیگر را که یک نفر بچه انزلی این آهنگها را در یک مراسمی خوانده بود.دیده بودمش آدم زیاد خوبی نبود و بعد از انقلاب در کلبه ای در کنار ساحل با چاقو کشته بودندش و عکسها و ماجرایش در سطح شهر انزلی روی دیوارها اطلاع رسانی شده بود.اگر کسی از سابقه این شعر اطلاعاتی دارد اعلام کند سپاسگزار خواهم شد.)
ارسالی : آقای رحیم احمدجوی کپورچالی
ایمیل نویسنده : rak40ea@yahoo.com
منبع: سایت کرکان بندرانزلی
حال دلسوخته را سوخته دل داند و بس…. من هم یه چند سالی در اسکله شهید رجایی بندرعباس و توی اون گرمای طاقت فرسا کار کردم و همه این دلتنگی ها را با تمام وجود چشیدم.. دوری از گیلان و دیار و وطن خیلی سخته. منم به اون ماهی ها و خرچنگ ها عادت نکردم…. بسوزه پدر بیکاری و بی صنعتی در گیلان. که اگر سبزی گلان رو ازش بگیریم محروم ترین استان خواهد بود. افسوس….