کشاورزی
کشاورزان رعیت ارباب بودند و خشکسالی و آفت مردم را اذیت می کرد از طرفی آنان مجبور بودند تا مقداری از محصول برنج خود را به ارباب با بت اجاره زمین بدهند . هر چند ( همچون الان) در کنار کشت برنج ، به باغداری و نگهداری چند راس گاو می پرداخته اند اما نا چیز بودن مقدار زمین زیر کشت و بیکاری طو لا نی پس از بر داشت محصول مزرعه ، مکا نیزه نبودن کشا ورزی ، پا یین بودن باز دهی محصول ، عدم آشنا یی با اصول مهندسی کشت ، عدم توسعه را ه های موا صلا تی ، افزا یش هزینه ها ی کشت و نشنا ختن عوامل توسعه ، عدم تلفیق اصولی دا مداری یا کشت محصول دیگر با کشت بر نج ، عدم حما یت دولت و بیمه از کشاورزان ، خرده کشا ورزی و عوامل فرهنگی و اجتماعی دیگر ، موجب گردیده تا آنان همچنان فقیر با قی بما نند .
بر نج کاری یکی از سخت ترین نوع کار برای کشاورزان بوده است .و می توان گفت که یکی از سخت ترین کار هایی است که انسان با کار یدی انجام می دهد . بخصوص که مراحل کار خزا نه و نشاء ووجین بعهده خانم ها بوده است . زن های کشاورز روز ها هنگام نشاء ووجین از ا بتدای صبح تا هنگامه غروب با پای بر هنه در میان آب و گل مشغول کار می شوند . همه زنان در موقع کار به دلیل کار ( بطور ) کمر خمیده ، صورتی پف کرده دارند . با وجود اینکه کارشان دشوار است ، ودر تهیه غذای اصلی ملت نقش دارند ، جامعه ارزش محصول کشت و کار شان را بر چه ا سا سی قیمت می گذارند نا مشخص است !؟
جدا کردن جو ( شلتوت ) از کاه نیز معمولا ً یک کار زنانه بود . با پهن کردن دسته های ( خوشه های ) برنج برروی زمین ، آنگاه با تکه تخته ای ( لوسکو ) که به دسته ای چوبی ( بعنوان دستگیره ) متصل بود ، دو نفری با ریتم خاص ( نفر اول که ضربه اش را می زد ضربه بعدی توسط نفر دوم با یستی زد ه می شد ) آنقدر به آن ضربه می زد ند تا جو از کلش (کاه ) جدا گردد .
برای جدا کردن پوسته برنج ( جو ) به کارخانه شا لیگوبی ( برنج کوبی ) مراجعه می کردیم اما برای بدست آوردن (جو کول ) که نوعی برنج سبز رنگ و نارسیده است ، از آسیاب پا یی ( پا تینگ ) استفاده می کردیم . بدست آوردن ا ین خوراک لذیذ درآن زمان کاری عادی سالا نه بود و هر کشاورز اجبار دا شت تا مقداری از آن را هر سال برای اربا ب خود کناربگذارد . پا تینگ ( پاتنگ ) چوب بزرگ چهار تراشی بود که به انتهای آن ا ستو ک بر آمده فلزی وصل بود . شخصی که با آن کار می کرد ما نند النگ دولنگ با ید به یک طرف آن با وزنش فشار می آورد تا سر دیگر پاتینگ بالا رود و سپس با آزاد کردن آن (سقوط آزاد ) ا ستو ک های فلزی به جو ( سبز رنگ از قبل تف داده شده) بر خورد می کرد و موجب جدایی پوسته ( شلتوت ) از برنج می شد .
اما برای بدست آوردن بر نج ا بتدا با یستی رطوبت جو گرفته شود و ما برای خشک نمودن جو ، جهت انتقال به کارخانه ، ازگرمای سوزندان هیزم در ا تاق نشیمنمان استفاده می کردیم .
هیزم ضمن ا ینکه گرمای ا تاق مان را در هوای سرد تا مین می کرد؛ دود و گرمای حاصل از آن موجب می شد تا جو گرد آوری شده در طبقه یی که در بالای اتاق ( به نام چور ) بود ، را خشک نماید . تخلیه و حمل ا ین جو دارای خاک بسیاری بود که هنگام تخلیه بایستی اتاق را از فرش (حصیر ) تخلیه می کردند و بدتر از آن با یستی در ا تا قی می نشستیم که گا هاً از فاصله پنجاه سانتی زمین پر از دود (حاصل از سوختن هیزم )همچون ا بری بر با لای سرمان بود ، و در هما ن ا تاق مشق و تکالیف مدرسه را انجام می دا د یم و اغلب چشما نمان از دود سوزش می کرد و لباس ها یمان بوی دود می داد و کتا بها یمان رنگ دود ی داشتند . راحتی مان زمانی شروع می شد که هیزم پس از سوختن تبدیل به ذغال می شد .
” هنگامی که فقیرا نه زیستن و فقر فرهنگی جزیی از زندگی و طبیعت آدمی و اجتماع می شود ، هیچ نیازی و عاملی آنان را وادار به خوب زیستن نمی کند ” من شاهد بوده ام زمانی که می خواستیم جاده ای یا تیر برق را برای روستا فراهم کنیم ، بعضیها مخا لفت می کردند ، و یا بی رغبتی نشان می دادند .
*
ظروف غذا ی مردم از جنس خشت (مانند قداره لعابدارو…) چدن لعاب دار و یا چینی و مس بود ، با ازدیاد ظروف چینی و روی، ظروف مسی از بین رفتند، اما هنوزم آش های نذری ای که می سازند، از دیگ های ( تیان )بزرگ مسی استفاده می کنند .ظرف های مسی را لعاب روی می دادند و به مرور زمان که ازآنها کا رکشیده میشد لعاب روی مس از بین می رفت ،پس از آن ،فردی که کارش لعاب دادن ظروف مسی بود به منزل دعوت میشد و کار خود را آغاز می کرد . فرد لعاب کار، مهارت خاص در کارش داشت. بوی حاصل از ذوب فلز لعاب ( روی ) هیچگاه از خاطرم نمی رود.
گاهی هم برای اینکار ظروف را به شهر می بردند .بعد ها با وفور ظروف ” روی “و آلیاژ های دیگر؛ کاربرد ظروف مسی کم گردید و اخبار سمی بودن ظروف مسی ، مربوط به دهه ۴۰ است .
بهداشت و بیماری
بهداشت فردی و اجتماعی چندان رعا یت نمی شد ، اکثر کودکان مبتلا به کرم کدو و ا سکاریس و شپش و بیماری های مختلف بودند .
بدن آدمی در شرایط مختلف خود را با محیط سازگار می کند و مردم با چنان وضعیتی عادت داشتند و برای هر بیماری ای به دکتر مراجعه نمی کردند . تب حاصل از سرخ جه، مخملک و دیگر ببیماری ها ، بچه ها را رنج میداد بخصوص اینکه ما بر خلاف کودکان امروزی ، پا یمان کمتر به مطب دکتر می رسید ، مگر ا ینکه در وضعیت بحرا نی بودیم ! پدرم از بیماری وبا که آدمهای زیادی را به کام مرگ کشید صحبت می کند اما ما شا هد چنین وضعیتی نبودیم بخصوص که ما در دوره ای زندگی می کردیم که وضعیت بهداشت با تشکیل مراکز بهدا شتی و سر کشی ما موران بهداشتی ( هر ماه یکبار ) به خانه های مردم در روستا ها ، بسیاری از بیماری ها تحت کنترل قرار می گرفت . سپاه بهداشت معمولا ً از افراد سرباز دیپلمه ها بودند که بطور سیار در دهات و نقاط بی بهره از امکانات مشغول می شدند ، ا ینان نیز همچون سپاه دا نش بایستی یک دوره چهار ماهه را برای اینکار می گذراندند . قا نون تشکیل سپاه بهداشت اولین بار در سال ۱۳۴۳ به اجرا ء در آمد . هر خانه ای دارای کارت بهداشتی بود ، که معمولاً ما آنرا بر دیوار ا یوا ن مان نصب می کردیم . ماموربهداشت ، پس از باز دید ماها نه موظف به امضای آن بود . اما سیر صعودی بهداشت مربوط به گسترش اطلا عات بهداشتی ووجود امکانات پزشکی همزمان با رشد دوره جدید از تمدن در کشور بوده است .
د ر مدرسه ، ما را وادار می کردند تا بعلت وجود شپش ، مو های سرمان را از ته بتراشیم ، کو تاهی من در اینکار موجب گردید تا برای تنبیه به دستور ناظم مدرسه ، قسمتی از مو های سرم را ( چهار خیا بان ) بتراشد ! به هنگام واکسن که در همان مدرسه ا نجام می گرفت ، از ترس و وحشت آمپول رنگ بررخسارمان نبود. و به حا ل دانش آموزی که آن روز غیبت داشت غبطه می خوردیم !
سرنگ ها از جنس شیشه بود و سر سوزن آن یک بار مصرف نبود بلکه یک ظرف آب را روی آتش به جوش می آوردند و سوزن ها را در آن می انداختند تا ضد عفونی گردد و از آن برای آمپول زدن مجدد استفاده می کردند . گاهی بر اثر احمال و بی حوصلگی ، همان سوزن را بدون اینکه در آب بجوشا نند برای دیگری استفاده می کردند ! خونی که از دست افراد در خون دیگری وارد می شد براحتی میدیدم .
در محلات معمولا ً فردی بود که زدن آمپول را بلد بود و اصطلا حاً به وی ( سوزن زن- آمپول زن ) می گفتند ، وی نیز برای ا ینکار یک چراغ الکلی کوچک و ظرف مخصوص جوشا ندن سوزن داشت ،و با پنس آن ظرف را بر روی شعله الکل نگه می دا شت تا به جوش بیا ید سوزن ها به ظرافت سرنگ های کنونی نبود و درد شدیدی هم بهمراه داشتند .
از طرف ما موران بهداشتی کشور امریکا در محلمان بمدت چند هفته با بر پا یی چادر به تحقیق از محل و بیماری های مردم پرداختند
مدفوع انسانی بطور غیر بهداشتی دفع می شد و یکی دو نسل پیش از ما در بعضی منا طق دارای توالت نبودند . بعد ها که مستراح رواج یا فت هیچکس فاضلاب آنرا به داخل رود خانه ها هدایت نمی کرد ، و اینکار در فرهنگ مردم نبود . زیرا مردم از آب رودخانه ها انواع استفاده را می بردند وحتی آب رود خانه ها یی که منشاء چشمه داشت برای آ شا میدن ا ستفاده می شد ند . آب را مهریه فا طمه زهرا می دانستند در زمانی که امام علی از فرط نداری آب را مهریه او کرده بود ! و آلوده (نجس) کردن آن گناه د اشت . بااینحال مردم به اهمیت آب در آبا دانی و حیات واقف بودند .
خا نه ها که پوششی گیا هی ( کلوشی ) داشتند برای رشد و لانه بسیاری از حشرات و پرندگان مناسب بودند ، بعد ها با سمپاشی عمومی خانه ها و اما کن ،( با سم د – د- ت ) که از طرف مراکز بهداشتی صورت گرفت بسیاری از حشرات موزی و بیماری ها تحت کنترل قرار گرفت .( استفاده از د-د- ت بعد ها ممنوع گردید ) از طرفی کاه (کلشی ) بودن سقف خانه ها مشکلاتی همچون آتش سوزی را نیز برای اهالی بهمراه داشت . گاها ً زبانه های آتش خانه ای که آتش می گرفت بهمراه فریادهای صا حب خانه و اطرافیان موجب می شد تا مردم از هر طرف برای خاموش کردن آن آتش تلاش نما یند .حس همکاری و ایثار در آن لحظات بحرانی دیدنی بود .
هیچ خا نه ای دارای حمام نبود ، اما بعد ها ا تا قکی کوچک دارای آبراه خروجی در کنار خا نه ها ساخته می شد .کف ا ین ا تا قک ها بتون می شد و بوا قع بتون (از آثار تمدن ) کم کم جا یش را در روستا باز می کرد . هر وقت هنگام حمام کردنم می شد ؛ مادرم با یستی دور حیاط دنبالم می دوید تا مرا دستگیر و وادار به حمام می کرد ! آنگاه مرا داخل تشت مسی می نشا ند و در همان ا تاق گرم نشیمن همراه با مهربانی اش می شست .
بچه ها را در سنین نو جوانی ” سنت ” می کردند ، پدر خانواده با یستی موقعیت مالی خا نواده اش ر ا برای ا ینکار منا سب می دید . ا ین عمل توسط ا فرادی ا نجام می گر فت که ضمن ختنه کردن ، کار های دیگری نیز مانند سلما نی( اصلاح ) ، کشیدن دندان و غیره را نیز انجام می داد . و ا جرت کارش تنها پول نبود بلکه گاهی مرغ و برنج و یا وسا یل دیگر می گرفت .
( مردم ” سنت ” را یک عمل دینی می دا نند و ا ین کار در هزاره های پیش از ظهور اسلام ، در مصرنیز معمول بوده است ).
پس از ا نجام عمل ختنه محل زخم را با خاکستر پارچه ( که سوزانده می شد ) بهمراه با ند پانسمان می کرد ند . در آن زمان برای اینکار از داروی بی حس کننده استفاده نمی شد و پس از عمل ختنه ، پوست جدا شده را بر شاخه ا ناری زده و در گوشه ای از خانه برای (به نشانه خوش یومنی) مدتی گذاشته می شد .
هنگامی که یکی از دندان های شیری مان می افتاد میگفتند آنرا در لانه مرغ ها بیاندازید زیرا ا ین کار شگون دارد .
آب جوش را نبا یستی روی زمین می ریختیم و اگر مجبور به ریختن آن بودیم حتما ً با یستی( بسم الله ) می گفتیم.
آبی که می خوریم ، مانده آنرا نبا یستی بر روی گربه ای می ریختیم زیرا معتقد بودند ا ینکار موجب رویش زگیل در بدن می شود .
کانال- میراب
با کشیدن کانالی که از سد تاریک منشاء می گیرد کم آبی مزارع روستای مان (پا مسار ) رفع گردید . برای سا خت این کانال بهمراه جاده آن ،زمین هارا به مبلغ هر متر یک تا دو ریال خریداری می کردند و درخت های زیادی توسط بلدوزر از بین رفتند که هیچیک از درخت های کنونی به ارتفاع و قطر تعدادی از آنان نمی رسند . اما سا خت این کانال بهمراه جاده آن ، موجب ارتباط بسیاری از روستا ها به هم گردید . مردم پیش از ساخت کانال ، از آب چشمه یا آب رود خا نه های جاری از کوهستان و یا به امید بارش باران کشاورزی می کردند . او لین باری که آب یخ دار نوشیدم کو دکی بودم که برای تماشای بلدوزری که در ساخت جاده شوسه محلمان مشغول کار بود ، رفته بودم ،.هنگامی که راننده بلدوزر خواست آب خنک یخ دار بخورد من نیز یک لیوان از آنرا گرفتم اما هنگام نوشیدن فکر می کردم توی آب فلفل است !!
هر ده ای دارای میرآب بود که وظیفه تقسیم آب و مرجع شکایات مردم در مورد آب بود .
آبی که توسط کانال از رود خا نه سپید رود منشاء می گرفت دارای ا نواع ما هی بود ، حتی روخا نه های کوچک منشعب از آب کانال نیز آنقدر ماهی داشتند که برای تغذیه آدمی کا فی با شند .
ارباب رعیتی
زمین های روستا معمولاً از آن فردی که در آن سکنا داشت نبود ، بلکه صا حبان اصلی آن معمولا ً در شهرها زندگی می کردند و کسا نی که بر زمین وی کار می کردند رعیت او محسوب می شدند. رعیت موظف بود تا از محصولی که بر روی زمین ارباب کسب می کرد سهمی به ارباب بدهد اما اربابان ذائقه ای طمع کارا نه داشتند و معمولا ً بر رعیت ستم می کردند .
ارباب ما یک ارتشی و ساکن رشت بود و گاهی با خانواده خود به منزلمان می آمد ،پدر و مادرم موظف بودند تا حسا بی از آنها با غذا های لذیذ پذیرایی کند . هنگام حضور شان ما بچه ها نیز مواظب خود مان بودیم تا موجب نا رضایتی شان نشویم .
اربا ب رعیتی بعد ها بدستور شاه بعنوان اولین اصل از اصلا حات ا نقلاب سفید ملغی اعلا م گردید ( از دیگر بند های انقلاب سفید شاه: ملی شدن جنگلها و مراتع – فروش سهام کارخانه های دولتی بعنوان پشتوانه اصلا حات ارضی – سهیم شدن کارگران در سود کار گاهها – اصلا ح قانون انتخا بات – سپاه دانش – سپاه بهداشت – سپاه ترویج و آبادانی – خانه های انصاف بود ) این اصول با خط درشت بر بسیاری از دیوارها ( از چمله در میدان بهارستان در محوطه مجلس سابق ) و پوستر ها مادام ، تبلیغ می شد . و حکومت آن اصول را بعنوان افتخارات خود مادام به ا نظار مردم می گذاشت
منبع: pamsar.blogfa.com
گردآورنده: سایت کرکان بندرانزلی (www.karkan.ir)