متن زیر خلاصه ای از نوشته ام با عنوان “خاطرات کودکی ” می باشد که متنونی که مرتبط با روستا و اداب و رسوم مردم پامسار است در زیر می خوانیم :
پام در فرهنگ لغت بمعنی گل، و سار پسوند آن ا ست .( سار و گو راب دو کلمه پسوند و پیشوند ی هستند که در نام گذاری روستا ها زیاد بکار رفته است و پیشوند ی هستند که در نام گذاری روستا ها زیاد بکار رفته است. در کتاب ریشه یابی واژه های گیلکی از جهانگیر سرتیپ پور آمده : سار در یاداشتهای گاتها را مخفف سادرا بمعنی رنج و تنگی آورده ، بااین بیت بعنوان شاهد :
جانم به لب آمد از غم و سار مُردم زجفا و جور بسیار ) با وجو د روستای “پیش سار” در همسا یگی آن ، ( پا مسار ) احتمالا ً بمعنی محل پشتی یا عقبی می توا ند با شد . ( ا سامی بسیاری از روستا ها بدون اینکه معنی مشخصی برای افراد ساکن آن داشته باشد ، وجود دارد )
ا ین ده یکی از روستا ها ی تا بع فومن است که همچون همه روستاهای دیگر ، آرام و بی صدا بر کرانه حا شیه خزر ، واقع شده است. کتا ب تاریخش تنها خاطرات پدران و مادران پیر مان است که آنها نیز، یکی پس از دیگری ، صورت بر خاک می نهند .
با توجه به شرا یط طبیعی ، نمی توان تاریخ دقیقی از آبادی وزندگی مردم در ا ین ده بدست آورد ( مگر اینکه بخواهیم شرایط این ده را درتاریخ محیط جغرافیائی منطقه جستجو کنیم ). و هر چقدر به عقب بر گردیم جنگل و بیشه زار در ا ین مناطق وسعت و گستره بیشتری پیدا می کند .و بدین ترتیب برتعداد و فرا وا نی جمعیت که در ا ین منا طق زندگی می کرده ا ند کاسته می شود . اما از آثار بجا ما نده ، میتوان نتیجه گرفت که در ا ین محل از فا صله های دور مردم زندگی می کرده اند . و با وجود تکه های خشت (از بقا یای ظروف خشتی )در زیر خاک، و پیدا شدن گنج ( سکه های طلا توسط مرحوم شیخ ابراهیم ) در اواسط پامسار ، میتوان به آباد بودن ا ین ده از فاصله دورتر مطمئن بود .
پس از رونق کشاورزی ،جنگل و بیشه زار ها کم کم جا یش را به توتون کاری و سپس مزرعه کشت “بر نج ” داده است . جوا نان ا ین روستا از سر نا چاری و بیم از بیکاری تن به مها جرت داده ا ند و سر به شهر ها گذا شته اند و به کار های متفاوت مشغول شده اند ، و خا نه های متروک روستا یی را با پدران و مادران پیرو شکسته و خسته از کار، تنها گذاشته اند، بدون شک هنوزم ، عرق زاد گاه در وجود یکا یک مهاجران از ده ، جا دار د و در افسوس روزهای خوب کودکی زاد گا ه شان ، حسرت می خورند !
اما بجز غبار غمبار سکوت و فقر و محرو میتی که بر سر دهکده مان همچون بسیاری از دهکده های دیگر ، سا یه افکنده ، ا ین روستا دارای زیبا یی ها یی نیز است . از چهچهه بلبلان مها جر که رسیدن بهار را با آواز خوش خود نوید می دهند ، تا کارو تلاش مردمانش بر سر مزارعه به هنگام بر داشت برنج با خوشه های طلایی اش و …
پیش از تو لدم و حتی پس از آن ، اداره محل با کد خدا بود و کار رسیدگی به اختلا فات قضائی از طریق داوری “کد خدا منشی ” به فرد معتمد محل وا گذار می شد . در دوران ما ، نقش کد خدا لا اقل در محل ما ، بی رنگ شده بود . و کار رسیدگی به معتمد ین محل با نام ” خا نه انصاف ” یا دادگستری وا گذار شده بود . همچنین نقش ” آبیار “هم به دلیل فراوا نی آب ( با احداث کانال )، کم رنگ گشته بود .
خانه های روستای پامسار
منزل ما دارای چهار ا تاق بود که اتاق بالا را( بالا خانه ) صدا می زدیم و تراس جلوی بالا خانه را( تلار ) می نا مید یم . دیوار خانه از کاه گل بود ، وطرز تهیه آن چنین بود که پس از مخلوط گل و کاه (با لگدزدن ) آنگاه گل را پهن نموده ، و با ضربات محکم توسط وسیله ای چوبی ( لوسکو ) آنرا فشرده می کرد ند وآنگاه بصورت قالب های (خشتی) بصورت مربع می برید ند و پس از آن برای چیدن دیوار استفاده می کردند . به این تکه های گلی ( چینی) می گفتندو به آن دیوار ، ( دیوار چینی ) می گویند . ( که شاید چینی از ” چیدن ” روی هم قطعه های گل گرفته شده با شد ) ا نجام ا ین عملیات سخت ، معمولا ً توسط افراد ترک زبان مها جری بود که از خلخال و دیگر مناطق وارد ا ین محدوده شده بودند و در ا ین نا حیه ساکن گشته بودند ( روستا ئیان ا ینان را” کرد “خطاب می کردند و محله ها یی که این افراد ترک زبان مها جر وجود داشتند به غلط ، “کرد محله ” می شنا ختند )
پشت منزل ما چا له ای (با نام برف چاه ) بود که قبلا ً در آن برف را در هنگام زمستان جمع آوری و روی آن را می پوشاندند ، این برف سرمای خود را حفظ می کرد تا اینکه درگرمای تابستان بتواننداز آن استفاده کنند . همچنین جنگلی ( با بیشه و خارو درخت ) در پشت خانه مان وجود داشت که بعد ها تبدیل به مزرعه گشت . وجود چنین مکان هایی موجب می شد تا حیوانات وحشی مانند خوک و شغال در محل نیز زندگی نمایند. خوک ها در تا بستان به مزارع برنج و باغات حمله ور می شدند و کشاورزان مجبور بودند از مزرعه خود در مقابل هجوم وحشیا نه ا ین حیوان موا ظبت نمایند ، و یا با سا ختن کلبه ای (باکدام )در مزرعه (یادر باغ ) به نگهبا نی می پرداختند و هنگام احساس وجود خوک با داد و فریاد در رماندن آنان تلاش می کردند . تا زمانی که در روستا ساکن بودم ؛ شب ها از محله های همجوار ده مان فریاد کسا نی که برای ترسا ندن خوک داد می زدند شنیده می شد . همچنین در کود کی ام وجود خرس در محل ما را گزارش می دادند که بعد ها با گسترش آبادی و رشد جمعیت و زیر کشت (برنج ) رفتن جنگل ها ، تعدا د نسل ا ین حیوانات کم و یا به مناطق دامنه کوه عقب نشینی کردند . اما وجود شغا ل که در کمین مرغ و اردک مردم هستند ، همچنان موجب آزار روستا ئیان است . در طول سه دهه اخیر، تعدادی از گونه های پرند گان و گیا هان در این مناطق کم و یا از بین رفته اند . از جمله این پرندگان می توان از قر قاول ( تورنگ ) خاخاج (اسم محلی )[ پرنده تمام سبز رنگ که تنها در بهار و تابستان به محله ما مهاجرت می کرد و در بین سوراخ درختان کهنسال لانه می گذاشت ] نام برد .گویا جمعیت این پرندگان با رشد تکنو لوژی (در سهولت شکار آنان ) و رشد جمعیت انسانی ،و در نتیجه از بین رفتن درختان و هم چنین تعداد زیادی از گونه های کم یاب گیاهی نیزاز بین رفته اند .
سال ۱۳۴۰ دیگر زمانی بود که تمدن جدید جای خود را در کشور ما نیز باز کرده بود و موج تحول و آغاز دوران نو شروع شده بود . بسوی تمدن بزرگ ( شعاری که شاه می داد ) راهی بود، که بطور طبیعی جهان تحت تاثیر آن قرار گرفته بود. دیگر آثار پیشرفت تمدن در کشور هویدا می شد .
شاید اولین ا ثر تکنولوزی که در محلمان استقرار یا فته بود ماشین شالی کوبی ( برنج کوبی) بود . دستگاه دیزلی ا ین ما شین با هندل روشن می شد و با آب در گردش خنک می شد ، نیرو توسط تسمه های بزرگ و بلند به قسمت های دیگر ا نتقال می یا فت
رادیو و گرام با صفحه های بزرگش کم و بیش در بعضی از مکان ها دیده می شد، .همسا یه مان یک رادیو داشت و با یک سیم بعنوان آنتن تا سقف خانه آنرا کشیده بود ،و من با خواهش از پسر همسا یه ام می خواستم تا اجازه دهد را دیو اش را روشن نما یم . اما بعد ها برادر بزرگم که یک ارتشی بود برایمان یک رادیو یک موج فرستاد . بعد ها تمامی بر نامه های رادیو را با همان رادیو دنبال میکردیم مثلا ً شب های جمعه گوش به دا ستا نش می دادیم .
مردم از ا ینکه صدای رادیو را که از رشت پخش می شد و آنان در فاصله های بسیار دور توسط گیرنده شان می شیدند تعجب می کردند .صدای رشت برای دو استان گیلان و مازندران پخش می شد .
هنگامی که برای اولین بار تلویزیون دیدم دیگر نو جوان بودم. فردی بر روی خودروی پیکان خود ( در محلمان ) تلویز یون ۱۴ ا ینچ سیاه و سفید را که با باطری ماشینش کار می کرد روشن گذاشته بود. اما هنگام دوازده سالگی ام تلویز یون های سیاه سفید در خیلی از منازل و بخصوص قهوه خانه ها برای جذب مشتری وجود داشت . ما هنگامی که بصورت دو شیفت به مدرسه می رفتیم به دلیل دوری مدرسه تا روستا یمان در هنگام ساعت بیکاری بین دو شیفت (هنگام صرف نهار) به یکی از قهوه خانه های شهر فومن می رفتیم تا بر نامه ها ی تلویز یون را تماشا کنیم . اما سینما پیش از اینکه تلویزیون عمومی شود در شهر ها فعا لیت داشتند . بعد ها که به سن جوانی پا می گذاشتم شنیدم تلویزیون رنگی هم وجود دارد .
فرش ا تاق ها یمان حصیری بود که با کلش و یا نوعی برگ گیاه خشک ) سوف و یا له ) که توسط افراد خانواده با فته می شد ، بود من گاهی در امر بافتن حصیر به خواهرکوچکم کمک می کردم ( بافتن حصیر یک کار زنا نه بود ) .
مردم برای روشنایی خانه ها یشان در تاریکی شب از چراغهای نفت سوز با نام های گرد سوز ، فا نوس ، دیوار کو و بعد ها چراغ زنبور ی ا ستفاده می کردند ، چراغ زنبوری که دارای تور روشنایی ( به جای فتیله ) بود از دیگر چراغ ها نور بیشتری داشت ، هنگامی که از ا ین نوع چراغ را خریدیم خیلی خوشحال بودیم و از روشنا یی آن لذت می بر دیم . ” سه فتیله “، ” والور ” از چراغ های خوراک پزی بودند ۰
مردم برای پخت و پز از سوزا ندن هیزم ا ستفاده می کردند که کم و بیش ا ینکار هنوزم بویژه درمناطق کوهپا یه ای رواج دارد . پیش از عمومی شدن نفت بزرگترین منبع گرمای مردم هیزم بوده ا ست . برنجی که با هیزم پخت میشد لذتی خاصی داشت .اما دیگ های پخت و پز با دود هیزم ، کاملاً سیاه می شد ۰ مردم برای شستن ظروف پودر لبا س شویی را با خاکستر هیزم مخلوط می کردند و ظروف را با آن می شستند .
برای حرکت در تاریکی شب ، که نیاز به روشنایی بود از مشعل های نفتی و گا ه نوعی از چراغ که با نفت سیاه می سوخت استفاده می کردند. وبعضاًً از سوزاندن ( کلش ) مسیر را روشن می کردند و برای اینکار یک بسته از کلش را با خود همراه می کردند و هر گاه یک مشت از آن را بر می داشتند و آتش می زدند. بعد ها فا نوس و چراغ قوه ا ین کار را سهل تر نمود .
به دلیل دوری از شهر و مغازه و دسترسی نداشتن به کبریت ، همسا یه ها ( آ تش ) را برای روشن کردن چراغ و یا شعله ور نمودن هیزم از یکدیگر می گرفتند . کار بدین صورت بود که یک چوب در حال سوختن را برمی داشتند و باسرعت به طرف خانه خود می رفتند و چون گرفتن آتش همراه با رفع ضرورت بود ا ین ضرب المثل که ( دنبال آتش آمده ای ) زمانی بکار می رفت که فردی یا مهما نی چندان در نزد صاحب خانه گیر نمی کرد و هنگام رفتن صاحب خا نه این ضرب المثل را بکار می برد (برای گرفتن آتش آمده ای )
کمتر دورانی در زندگی بشر رخ خواهد داد که فرد در حیات خود شاهد تغییرات اساسی در تفکر و فرهنگ و زندگی مردم باشد، که نسل ما در دورانمان شاهد آن تغییرات بوده است. تفکرات و فرهنگ دوره کودکی و اجتماع آن زمان تا به امروز ، تفاوتی بسیار با دوران الا ن ما دارد.
دروان کودکیمان همچون بودن در یک اجتماع با ستانی را می ماند که شبیه آنرا کمتر میتوان در محیط های دور افتاده از شهر ها پیدا نمود ذکر این نکته ضروریست که شکل امروزی تمدن کشورمان ، تنها در مدت چند دهه اخیر صورت گرفته است و به همین خاطرا ست که دوران کودکیما ن با دورا ن نسل های بعدی ( در هنگامی که این نوشتار را می نویسم ) تفاوت های بسیاری از نظر سا ختار و فرهنگ و غیره د ارد . رشد سریع ا ین تغییر درفکر و اجتماع متا سفانه محصول پیشرفت ( خود ساخته ) ما نبوده ا ست بلکه نا شی ازکپیه تمدنی وارداتی ا ست که ازتوسعه غرب و گرفته می شده .
منبع: pamsar.blogfa.com
گردآورنده: سایت کرکان بندرانزلی (www.karkan.ir)
با سلام و آرزوی توفیق برای شما
خاطره های دوران کودکی هایمان شباهتهای زیادی باهم دارند چه شما که در اطراف فومن بودید و چه من که ساکن روستایی در انزلی بودیم.
نوشته تان چندین خاطره گمشده در پس ذهنم را آورد به جلو و کاملا برایم تداعی شد
موفق باشید
سلام
بینیویشته جالبی بو امانم ا روزانه بگذرانیم روزان قشنگ و پور جه محبت و شادی