نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME

 

صبح که از سنگر احد بیرون آمدیم رفتیم سراغ سنگرمان پر از آب بود پتوها را بیرون کشیدیم و پس از چلاندن اویزان کردیم تا خشک شود همان جوری چند تا عکس با دوربین یکی از بچه ها گرفتیم.
بعضی از چادرها هم کمی آب نفوذ کرده بود اما نه به اندازه چادر ما.
علی پیشنهاد داد که چادر بزرگ بخریم و پنج نفری از آن استفاده کنیم پیشنهاد خوبی بود پول جمع کردیم و علی مرخصی ساعتی گرفت وبا رجب رفتند از اندیمشک چادر بزرگ خریدند ما هم تا آن موقع وسایلهایمان را خشک کردیم و اسلحه را که خیس شده بود خشک کردیم .علی لودر را برداشت و زمین را گود کرد و بعد چادر را نصب کردیم بزرگ و جادار بود و بعد وسایلهایمان را چیدیم کاملا خسته شده بودیم اما سرو سامان گرفتیم.چند ماهی را در این منطقه بودیم و گاها برای تقویت پل شناور ی که در آن محدوده بود می رفتیم وهنوز در هیچ عملیاتی شرکت نداشتیم روزهای آرامش بود تا بعدا که روزهای شلوغمان شروع می شد.
در این مدت شهرام مقدم که اهل کپورچال بود ودر یکی از گردانهای نزدیک ما بود سری به مازد و شاه میرزا هم یکی دوباری آمد پیشم که در نیروی هوائی خدمت می کرد و بعدها مجروح شد و جزء جانبازان، و او بود که شهادت رضا فریضه را که علی آبادی بود و دوست و همکلاس و همبازی ما،به من خبر دادوهمه چیزم را به هم ریخت وچند روزی گیج و منگ بودم.بعضی روزها برای فرار از گرما به رودخانه اروند که در قسمت شمالی قرارگاه ما قرار داشت می رفتیم وحسابی آبتنی می کردیم.
چند روزی بیشتر به آغاز سال ۱۳۶۰ نمانده بود و اولین عیدی بود که دور از خانواده ودر یک منطقه جنگی و به عنوان سرباز می بایستی سال جدید را شروع می کردم.
در خانه مان در کپورچال هنوز تلفن نداشتیم وارتباط با تلگراف بود.با علی و مصطفی به اندیمشک رفتیم تا با تلگراف به خانواده اطلاع بدهیم که جایمان امن است و عید هم خانه نخواهیم بود و صندوق پستی گروهان را اعلام کنیم که برایمان نامه بفرستند.
شبها سرد بود و روزها گرم .تا اواخر تابستان در این منطقه بودیم و هر ۴۵ روز به مدت ۱۰ روز به مرخصی می رفتیم ،البته رفتن به اولین مرخصی حدود ۳ماهی طول کشید تا در شرایط نوبت قرار بگیریم و چه کیفی داشت با اتوبوس رفتیم و با قطار برگشتیم.
داخل تهران برای تردد با لباس نظامی بعضی از راننده ها کرایه نمی گرفتند و هر کسی سعی داشت به یک طریقی دینش را نسبت به جنگ انجام دهد.
پس از مدتها نیز درجه گروهبان سه به ما دادند چون یک ماه به صورت فشرده آمزش مین و تخریب را گذرانده بودیم.کم کم با سربازها و درجه دارها آشنا و اخت شدیم وروزها را می گذراندیم گاها هواپیماهای عراقی می آمدند چرخی بالاسرمان می زدند و می رفتند ،هنوز نوبت مشارکت ما جهت شرکت در حملات نشده بود……..
.
ارسالی : آقای رحیم احمدجوی کپورچالی
ایمیل نویسنده : rak40ea@yahoo.com
منبع: سایت کرکان بندرانزلی (www.karkan.ir)

بازدید:2,742بار , ارسال شده در : 24ام خرداد, 1391; ساعت : 6:25 ق.ظ
تعداد نظرات : ۰
آرشیو مطالب
ارسال نظر جديد
در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی یا گیلکی تایپ کنید.
  • نظرات در ارتباط با همین مطلب باشد در غیر اینصورت از « فرم تماس با مدیریت » استفاده کنید.
  • «مدیر سایت» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور یم.
  • نظرات پس از تأیید مدیریت سایت منتشر می‌شود.



جستجو
مدیریت
سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
www.kargan.ir
نیز در دسترس می باشد.
مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

تبلیغات
HTML
محبوب ترین مطالب
بازدید از سایت