امروز دوم خرداد است و از چند روز قبل و شاید تا چند روز آینده همه جا صحبت از فتح خرمشهر است ، در و دیوار شهر پوشیده از بنر و عکس و… صفحات روزنامه ها را انبوه مطالب و گزارشات این واقعه بزرگ تاریخی اشغال کرده و رادیو تلویزیون حجم بالایی از برنامه های خود را به آزادی خرمشهر اختصاص داده اند. . اما…
هیچ کس از امروز و روزهای قبل و بعد سوم خرداد چیزی نمی گوید . انگار به یکباره سربازان ایرانی از زمین و هوا ودریا به خرمشهر هجوم آورده و آنرا فتح کرده اند، هیچ کس به سختیها و مصائب وارده به رزمندگان در روزهای قبل و بعد این واقعه تاریخی اشاره ای ندارد.
… و اما من که به عنوان قطره ای از دریای رزمندگان شرف حضور در این فتح بزرگ و غرور آفرین را در پرونده زندگی خود داشته و همیشه به این حضور بالیده ام . نگاه دیگری دارم، هر سال که این روزها فرا میرسد به یاد همسنگران شهیدم که در این حماسه جان عزیزشان را فدای عزت و سربلندی ملت سرافرازمان کردند. مغموم و اندوهگین گشته و حوادث و وقایع روزهای قبل را مرور مینمایم . همین دیشب بعد از سی سال حول و حوش صبح با صدای شیون و فریاد همرزمان از خواب بیدارشدم.
….دوباره دیدم که برای قطع آخرین راه ارتباطی دشمن(جاده شلمچه به خرمشهر) که یگان ما وظیفه داشته آن را انجام دهد مجبور شدیم به خاکریز دشمن بزنیم. باز دیدم که دشمن از حمله ما باخبر شده و معبر های باز شده را با تیربارهای دوشکا پوشش داده و اجازه عبور هیچ جنبنده ای را نمی دهد. …دیدم که پیر مردی بسیجی با محاسن سفید و بلندش برای باز کردن معبر جدید خود را روی مین انداخته و هر دو پایش از بالای مچ آسیاب شده…. دیدم که برای نزدیک شدن به خاکریز دشمن مجبوریم پای خود را روی اجساد مطهر شهدایمان بگذاریم…. و در آخرین صحنه دیدم که کامیون حامل مهمات دشمن ( به تصور باز بودن مسیر قصد رساندن مهمات به نیروهایشان راداشت) و با شلیک سربازان ما هدف قرار گرفته بود و در حال انحراف از جاده بود، درست در چند قدمی من از روی بدن مجید( مجید از دوستان شهیدم در آزادسازی خرمشهر) عبور کرد و در مقابل چشمهایم مجید ما را به شهادت رساند……
امروز ۳۰سال از آن واقعه گذشته و من هر سال این وقایع را مرور میکنم و سئوالاتی را نیز با خود مطرح میکنم . سئوالاتی که هیچگاه برای آنها پاسخ قانع کننده ای نمی بابم. یکی از هزاران سئوالی که از خود میکنم این است که آیا واقعا” تنها چاره حل این واقعه تاریخی جنگ بود. با اینکه هیچوقت از گذشته خود نادم نبوده و نخواهم شد و همواره حضور در این برهه تاریخی را از افتخارات خود دانسته و به آن می بالم، با اینکه هیچ وقت سیاسی نبوده و نخواهم بود و هیچ وقت آرزوی قرار گرفتن در جایگاه رجال برجسته سیاسی را نداشته و نخواهم داشت( دلیلش بماند برای بعد، کاملا” شخصی است) . اما همواره این سئوال بی پاسخ ذهن مرا درگیر کرده و همچنان دنبال پاسخ آنم .
آیا تنها راه حل تنش با صدام و حامیانش جنگ بود؟ جنگی که صدها میلیارد دلار خسارت مالی برای ملتهای ایران و عراق به همراه داشت. جنگی که صدها هزار نفر از دو طرف را شهید و معلول و… کرد و پیامدهای انسانی و اقتصادی نامطلوبی برای طرفین ببار آورد؟
آیا امکان حل معضل با تفکر و تعقل و تعامل با طرفین میسر نبود؟
۱- اتفاقات ذکر شده در شب قبل از آزادی خرمشهر کاملا” واقعی و از مشاهدات حقیر است
.
نویسنده: نادر وطن خواه تربه بر
منبع: سایت کرکان بندرانزلی