سالها پیش در یکی از نشریات پایتخت درمورد فرهنگ زن سالاری در جامعه سنتی شمال مطلبی خوانده بودم که بخشی از ان در ارشیو ذهن این جانب ذخیره شده است نویسنده فوق با تشریح نقش زن در جامعه روستایی گیلان به این نتیجه رسیده بود که در این بخش زن سالاری حاکم است البته باید حق را به ان نویسنده داد چرا که او شاید ساعتی را میان این مردمان نزیسته بود تا بداند ان چه در اینجاست عشق سالاریست و اوج عشق شراکت و فداکاری می باشد…
دلیل نویسنده پایتخت بر نظریه زن سالاری در شمال این بود که زنان در شالیزار ها و باغ ها نقش اصلی کاشت و داشت محصول را بر عهده دارند وبخش عظیمی از کارهای روز مره بر عهده زنان است و زنان دراین نواحی بر کار و فعالیت خود اشرف کامل دارند و گاهی نقش تصمیم گیرنده اصلی و مدیریت بر عهده انهاست
با خواندن این مقاله هزار بار بر گیلانی بودن خود بالیدم وهنوز هم به خود میبالم که زنان درسرزمین من نقش پر رنگ تری ایفا میکنند به یاد کار دست جمعی خانم های شمالی در موقع نشاء کاری و وجین برنج افتادم و حق را به نویسنده ان مقاله دادم اما او از یک چیز در بررسی ها و پژوهش هایش غافل ماند و انهم عشق سالاری بود نه زن سالاری ، اگر بخواهیم از نقش زن و مرد در زندگی روز مره جامعه سنتی گیلان صحبت کنیم باید بگوییم که زنان و مردان گیلانی هنرمندان زیبای زندگی خود هستند و محصول دسترنجنشان باغها و مزارع سرسبزی ست که به خودی خود جلوه زیبا از بهشت بر روی زمیننند، گیله زن وگیله مرد گیلانی با عشق محصولات کشاورزی را کشت میکنند با عشق انها را نگهداری میکنند و با عشق برداشت میکنند پس انچه میروید وبرداشت میشود عشق است وبس .
در جامعه سنتی () گیلان زنان نقش اصلی را در فعالیت های روز مره بر عهده دارند و این همکاری وشراکت در کارهای روزمره در میان زن و همسرش عشقی زیبا می افریند و تا مرز فداکاری و از خود گذشتگی پیش میرود ، زنان و مردان سرزمین من از لحاظ کار وتلاش و از خود گذشتگی ایثار صبر و…..قهرمانان این خطه سرسبز هستند اما زنان نقش ویژه ای را ایفا میکنند وظیفه ای که بر دوش زن است سنگین تر و سخت تر می باشد زن غذا میپزد ، رخت میشورد ، بچه ها را تربیت می کند ، مرغ ها و اردک ها و… نگهداری میکند گاو را میدوشد و گاهی به تنهایی گاو ها را به مزرعه میبرد بعد فصل نشاء برنج دو پا جلو تر از مردش کار میکند برنجها را مینشاید …ویجین میکند…بعد فصل در و قهرمانانه می ایستد و با دستانی که ترک ناخن هایش از فصل ویجین تا کنون خوب نشده است بوته های برنج را در دستانش میگیرد و میبرد…پا به پای مردش…. برنج هارا جمع میکند … میبندد… و دسته های برنج را به دوش میکشد مانند همه سختی هایی که تا کنون به دوش کشیده است … و از مزرعه به باغ میرود به باغ چای با همان ناخن های شکسته چای می چیند علف های باغ باقلی را میکند … و از انجا به باغ بادام … باغ کدو… باغ ترب … و دوباره فصل نشاء شروع میشود….. و این عشق است که او را سرپا نگاه داشته فقط عشق ….
نویسنده : بهزادسواری چولابی
منبع: وبلاگ گیلان زمرد سبز
گردآورنده: سایت کرکان بندرانزلی
سلام
خداقوت
روزهای پاک و سبز بهاری به کام
بخاطر بیان مطلب بسیار پرمحتوا در مورد زنان زحمتکش شمالی ازت ممنونم
شاد و سلامت و فعال باشید