نوروز باستانی که از هزاران سال پیش تاکنون جشن ملی ایرانیان است ، جشن رستاخیز طبیعت ونوشدن زندگی است ، جشن جنبش و تکاپو و کار وکوشش و جشن سرشت است . عید نوروز و گرامی بودن آن نزد ایرانیان بسیار دیرین و کهن است ،چنان که پیدایش آن را به جمشید پیشدادی نسبت داده اند. با بررسی نوشته های پیشینیان ، به انگیزه های بسیاری درباره برپایی جشن نوروزبرمی خوریم که بیشتر جنبه داستانی دارد تاباستانی . ایرانیان شمالی که کیش و آیین زرتشتی داشتند، آغاز سال را با فرارسیدن بهار و ایرانیان جنوبی آغاز سال را با آغاز فصل زمستان جشن می گرفتند.
استاد عبدالعظیم رضایی در کتاب خود با عنوان آ«تاریخ نوروزآ» می نویسد: گاه شماری به صورت کنونی در ۷۳ سال پیش در ایران پدیدار گشت وسال شمسی ، سال رسمی ایرانیان قرارگرفت ;یعنی گردش سال را از آغاز فرارسیدن بهار حساب کرده و کبیسه را در هر سال قرارداده و نوروز را که در گردش بود، پابرجا و در آغاز نخستین روز بهاربنا نهادند. پیش از آن در ایران ، سال و ماه قمری بنای تاریخی و آغاز سال به شمار می رفت و سپس پدیده تاریخ در ایران ، سال هجرت قرار گرفت وبه جای سال شمسی و ماههای ایرانی ، سال و ماه قمری پدید آمد، ولی زرتشتیان ، همچنان گاه شمار ساسانی را نگه داشته و حساب سال وماهشان با سال و ماه شمسی بود.
در سال ۱۳۰۴ هجری شمسی برابر با ۱۳۴۳هجری قمری ، بنابر قانون مصوب یازدهم فروردین ، آغاز سال با آمدن بهار، به گونه ای رسمی ، آغاز سال ایران اعلام و به جای ماههای قمری ، ماههای ایرانی به کارگرفته شد.
ناگفته نماند که قراردادن نوروز در آغاز بهار، ازروزگار ملکشاه سلجوقی (۴۶۵ تا ۴۸۵ هجری قمری ) برقرار گشت که به نام سازنده آن (تاریخ جلالی – تاریخ ملکی ) نام گذاری شد. در این هنگام به فرمان ملکشاه ، اخترشناسانی همچون عمر خیام ، حکیم لوکری ، میمون بن نجیب واسطی ، ابوالمظفر اسفزاری و چند تن دیگر به اصلاح تقویم دست یازیدند. باید دانست که پیش از آن ، نوروز درگردش بود و هیچ گاه در جای اصلی خود; یعنی برج حمل و آغازین روز بهار،قرار نمی گرفت .
حال می خواهیم در رابطه با عید نوروز درایران قدیم ، به طور گذرا برایتان بنویسیم :
_از ورود برج اسفند; یعنی ماه حوت بود که کم کم اندیشه عید نوروز در دلهای اغنیا و غم وغصه آن به خاطر فقرا نشسته و جنب و جوش دادوستد در بازارها و دکاکین ظاهر گشته ، مردم به تهیه وسایل عید برمی خاستند و مقدم بر همه ،رخت و لباس دوخته و ندوخته برای خود واطفال بود که دغدغه و وقت زیادتر می طلبید.
البسه عید اطفال غالبا از رنگهای زنده سبز وسرخ و زرد و آبی تهیه می شد که نشاط داشته باشدو بعد از آن نوبت کفش و کلاه و احیانا جوراب می رسید که می بایست خریداری می شد.
بعد از آسوده شدن از رخت و لباس و کفش و کلاه خود و بچه ها نوبت به خانه تکانی می رسیدو این سنتی بود که در خانه هیچ اعیان و گدایی تعطیل پذیر نمی گردید و کل و جزء خانه بایدبیرون ریخته و پاکیزه و نظیف و شسته و گردگیری شده و مرتب به جاهای خود عودت داده می شدند و با همین خانه تکانی های عید هم بود که اشیای زاید یک ساله بیرون ریخته و دلها به دریازده شده و حلبی ها که بیش از قیمت خود پول لحیم کاری برده بود و چراغ موشی های نشتی که به کلفتی خود به اطرافشان قره قروت چسبیده و به داخلشان گچ ریخته شده بود و شیشه پیله های شکسته بی مصرف مانند کاسه پیاله های ترک خورده و لب پریده که تا این هنگام دل به طرد و دور افکندنشان راضی نمی گردید، به بیرون افکنده شده یا برای فروش به دوره گردها، کنارگذاشته می شدند.
در این خانه تکانی ها اطاق ها کاملا از اشیا واثاث تخلیه گردیده و جزء و کل آن به حیاطهاریخته شده تا پس از نظافت و خاک گیری وشستشو به جاهای خود برگردانده شوند و ایضا درهمین خانه تکانی ها بود که قیافه اطاقها تغییرات کلی یافته و ظروف چینی مکان عوض کرده و به جای دیگر قرار می گرفت و تنوعی به وجودمی آورد.
_پس از آن نوبت سبزکردن سبزی می رسیدکه به نسبت (سنگینی و سبکی ) دست سبزکننده ، ازبیست تا ده روز به عید مانده صورت می گرفت واین نیز به این ترتیب بود که زن خانه به تعدادجمعیت خانواده ، مشت مشت گندم ، عدس ، ماش و یا هر چه خواسته عقیده شان بود، به طوری که بعد از مشت کردن و به طرف ظرف بردن چیزی ازمشتش به زمین نیفتد، برداشته و در ظرفی سفالین می ریخت و با هر مشت ، نیت سلامتی و تندرستی وخوشی و خوشبختی و مال و گشایش و آنچه را که به هر یک از افراد مربوط می گردید، کرده ، آب نیم گرم ریخته ، در جای گرم و اگر هوا زیاد سردبود و جای گرم نبود، در پای کرسی می گذاشت وهر روز آب خورد رفته اش را به اومی رساند تادانه ها در ظرف کجه (نیش ) زده و به سفیدی گرایند.
آنگاه آن را در دستمال ریخته و سه روز نیز بارطوبت معتدل در دستمال نگاه می داشت تانقره ای شده و کاملا نیش هایش بالا بیاید. سپس دردوری مسی یا بشقاب و دوری چینی و مانند آن ویا مطابق جمعیت خانه در ظروف کوچک و بزرگ پهن کرده و رویش را دستمال می کشید و آب پاشیده و روزها در معرض آفتاب و شبها درگرمترین اطاق یا مکان می گذاشت تا سبزه ها رخ کشیده و رو به سبزی بیاورند، آنگاه روبان قرمزی به دورش بسته ، پاپیون مانند گره زده و با گلهای پارچه ای رنگارنگ که به اطراف روبان می دوخت ، آن را زینت کرده و آماده می نمود.
_از همین روزها هم بود که دکانهای شیرینی فروش ها، آجیل فروشها، خیاطها، کفاشها،کلاهدوزها، گیوه فروشها، ماهی فروشها وسبزی فروشها رونق بسزا گرفته و ناهار بازارشان شروع می گردید. کسبه و پیشه وران دیگری نیزبودند که به دور کوچه ها و گذرها به راه افتاده وورود بهار را بشارت می دادند. از جمله نعناع ترخونی ها که با لاوک های چوبی پونه وحشی های پرعطر و بوی ترخون های پاکوتاه وتربچه نقلی های آب زده خود، آهنگ آ«آی گل پونه ، نعنا پونه ، نوبر بهاره گل پونه ، تربچه نقلیه ، نعناو ترخون آ» سر می دادند.
و بستنی فروشهای چرخی و قالبی که باراه انداختن چرخها و سرگرفتن بشکه قالب بستنی شان آ«بیا که بهار آوردم ، نوبر بهار آوردم ،جیگر و جلا می ده بستنی ، پر هل و گلابه بستنی آ»داد می زدند.
و آب آلویی که لگن های آلو خیس کرده خودرا سر هر سه راه و چهارراه بر روی چهار پایه های بلند خود گذارده و آ«سرآبه آب آلو، تشنه بیا آب آلو، صفرا بره آلوآ» داد می زدند.
و همچنین باغبان ها که بیل به دوش آ«آی باغچه بیل می زنیم ، آی مو هرس می کنیم آ» دادمی زدند.
آداب شب چهارشنبه سوری
از یکی دو روز به شب چهارشنبه سوری مانده ،آب های حوض و حوضچه های خانه را خالی وعوض می کردند، به این صورت که قبلا زنها ظروف دم دستی و سپس هر چیز کثیف و شستنی خود،مانند البسه ، علی الخصوص لباس های زیر را داخل هم شسته ، آب کشیده و به روی بند پهن می کردندو به نیت اتصال خانواده از بغل به همشان گره می زدند.
بعد از آن کمی سرکه و زغال به هر کدام ازحوض و حوضچه ها ریخته و آب حوض کش خبرمی کردند، یا دسته جمعی کمک کرده و آنها راخالی و آبهایشان را به نیت بیرون ریختن سیاهی وترشی و چرک دلی از خانواده به جوی کوچه می ریختند و هرکدام از اهل خانه ، حب نبات یاحبه قندی در آب تازه حوض و حوضچه می انداختند کسی تا در رفتن توپ سال نو وآمدن عمونوروز حق دست زدن به آبی که روشنایی و صفای تازه به خانه آورده ، را نداشته ودرصورت اضطرار باید تا برگزاری چهارشنبه سوری صبر می کردند.
فال گوش
در این شب بود که با فال گوش ایستادن وگوش به سخنان رهگذران دادن ، سرنوشت وآینده سال جدید معلوم می گردید و این نیز چنین بود که هر کس از زن و مرد، که بیشتر آنها را زنان تازه سال و دختران به خانه مانده تشکیل می دادند، بعد از غروب این شب ، در پس درهای خانه ها و سرپیچ کوچه ها و بالای بامها، که اشراف به کوچه داشته و خفای گذرگاههای کم تردد باشد،به گوش دادن فال ایستاده و استراق سمع رهگذران می کردند و اول رهگذری که از آنهامی گذشت و چیزی بر زبان می آورد، یا جمعی که با هم حرف می زدند، کلماتشان تفال آینده آنهامی گردید; به این معنی که مثلا اگر رهگذر، درحرف یا آوازش کلمات پول و مال و وصال و ماننداین ها را آورده یا چند نفری که با هم می گذشتند،شوخی و خنده و نشاط داشته یا سخنان دل آویزسفر و زیارت و عروسی و کسب و رواج و مانند آن را بر زبان می آوردند، دلیل آن را بود که آن سال بر آنها خوش گذشته و کامشان روا و حاجاتشان اداخواهد بود و هر آینه برخلاف اینها سخن از غم وبدبختی و بی کاری و مرض و بیماری و درد وناهمواری و مرگ ومیر و این گونه مسائل به میان می آوردند، نمودار آن بود که در آن سال روزشان تباه و روزگارشان سیاه می بود و بایدانتظار بدبختی ها و مصائب پیش بینی نشده ای راداشته باشند و به همین جهات نیز بود که بی مزه هاو ننرهای رهگذر هم از این مطلب جویی هااستفاده زشت کرده و برای خنده ، گاهی سخت ترین و دردآورترین کلمات را مانند مردن پدر فلانی و از بام پرت شدن فلان کس و شوهرفراری فلان قوم و خویش و در چاه افتادن فلان بچه و امثال آن را بر زبان می آوردند که جوابهای آنها هم از طرف شنوندگان غم گرفته جز آن نبودکه آ«حناق به توی گلویت بیفتد و خفقان مرگ بگیری آ» و این قبیل ، که در هر صورت قهقهه راسرداده و آن را وسیله تفریح و تفنن خودمی ساختند، اما در عوض خیرخواهان ونیک اندیشان و مژده رسانهایی هم بودند که با آوازو صدا و مکالمه شاد، شنوندگان را شادمان وامیدوار ساخته و در این شب سخنان خوش می گفتند.
قاشق زنی
از دیگر کارهای این شب قاشق زنی به وسیله زنها و دخترها بود که از دو سه ساعت از شب گذشته ، که تردد مردم در کوچه ها اندک گشته وآنها به خانه ها رفته بودند، شروع شده ، چادر به سر کرده و همراه پیاله مسی و قاشق چوبی که صدای بم لطیف داشته باشد، به پشت در خانه هارفته و به زدن قاشق ها به لب پیاله ها می پرداختندو منتظر می ماندند تا از طرف ساکنان منازل چیزی در پیاله های آنها افکنده شود که باز این نیز تفالی بود که به وسیله اشیای دریافتی ، خود را در نیات کامروا یا ناکام می انگاشتند.
شب سال نو، رشته پلو
شب سال نو یعنی شب بعد از تحویل ، شب خوردن رشته پلو بود که با آن سررشته کارها به دست می آمد; مخصوصا اگر خرمای مفصلی هم لای آن گذارده و کشمش پلوی سرخ کرده ای رازینت بخش روی آن می کردند تا ضعف سستی برنج را از تنشان برای تا آخر سال دور کرده وقوتشان بدهد و همین رشته پلو بود که خوردن آن در این شب رشته کار و بخت و زندگی به دستشان می داد; در کارهایی که با آن انجام می دادند.
اگر مرد و سرپرست خانواده بود و رشته کسب وکار از دستش به در رفته بود، اولین بشقاب این پلورا برای او می کشیدند. اگر دختری بختش بسته ودر خانه مانده بود، زیر دیگ اجاق را، او روشن می کرد و موقع کشیدن غذا، در دیگ را، اوبرمی داشت .
اگر کسی بی پول بود، رشته غذا را خشک کرده و در کیسه پولش می انداختند. اگر برای مهر ومحبت و عقد دوستی و مودت به خورد کسی می دادند، محبت و پیوستگی شان همیشگی می گشت و این دستور برای بخت گشایی برو برگردنمی نمود; به این صورت که کسی که می خواهندبختش باز شود، باید موقع کشیدن پلو از خانه بیرون رفته و در می زد و مادر یا مادربزرگ اوبشقابی از آن غذا کشیده ، پشت در برده و باپرسیدن کی هستی و جواب او که بگوید: آ«بازبکن آ»، در را به رویش باز کرده و بشقاب پلو را به دستش می داد و سوره آ«انا اعطیناآ» را خوانده و به صورتش فوت می کرد و می گفت که از پلو بخوردو بخت بسته ، با دو لقمه خورده وارد خانه بشود وکاملتر و مجرب ترش این که تمام بشقاب پلو راپشت در بخورد، اما آنچه این عمل را خاطر جمع می نمود، این بود که باید پزنده آن از ابتدا تاآخر، نه از آن چشیده و نه چیزی از آن به دهان ببرد.
نور و چراغ
از دیگر اعتقادات شب سال نو این بود که بایدشعله و نور و چراغ زیاد در خانه باشد; یعنی اجاقشان روشن و چراغهایشان ، هر چند که دارندو حداقل در هر اطاق یکی دو چراغ ، روشن باشد، که سوای سنت ملی ، روایت مذهبی نیزداخل آن شده بود; روایتی که مصرف نور وچراغ را هر چه باشد، اسراف ندانسته ، به همان گونه که مصارف سفر حج هر چه تبذیر و به هر خاطر که شود، اسراف به حساب نیامده ومواخذه نخواهد داشت و همین چراغها بود که باید یک سره تا صبح یک روز بعد از سال نو; یعنی روز دوم نوروز روشن مانده و خللی در روشنایی آنها به وجود نیاید، در حدی که حتی درنفت گیری آنها باید کمال دقت به عمل می آمد تاخاموش نشده و لطمه ای به شعله و لوله و لاله آنهااصابت ننماید.
و جالب این که عقیده داشتند اگر چراغها ازابتدا تا انتها همچنان صحیح و منور مانده ونورافشانی کنند، سال صاحب آن ، پربرکت ونعمت و با دلخوشی و تندرستی و سلامت توام می گردید.
اگر لوله ها یا لاله ها، دودزده یا شمع آنها به یک سو می افتاد، تاریکی و تلخی و کدورت درزندگی آنها بروز کرده و تحول ناگوار پدیدمی آمد.
حاجی فیروزها
حاجی فیروزها گروهی بودند که از دوران ارباب و نوکری و حرمسراداری وخواجه سرانگه داری به وجود آمده بودند;به این خاطر که چون آزاد و یا رانده شده و یاتشکیلات اربابانشان به هم ریخته بود،بی سروسامان می شدند، به ناچار به خاطر بی مویی صورت و سیاهی چهره مورد مسخره مردم قرارگرفته و امرار معاش می کردند. آنها با سیاه کردن چهره و پوشیدن لباس سرخ به خاطرنشاطبخشی و داشتن نام فیروز، که یکی از اسامی بعد از خریده شدنشان بود که صاحبانشان به خاطرشگون به رویشان می گذاشتند; مانند: مبارک ،سعادت ، شربت ، بشیر، زمرد، الماس ، یاقوت وامثال آن .
محل های سیزده به در
اماکنی را که در آن به سیزده به در می رفتند،عبارت بود از بیرون هر دروازه ; مانند: بیرون دروازه دولت ، زیر سایه درختهای باغ صنیع الدوله و کنار نهرهای منشعب از آن و باغاتی که از آن مشروب می شدند. بیرون دروازه شمیران ، کنار جوی خیابان شمیران و سایه درختهای اقاقیا و زبان گنجشک آن تا باغ صبا وبالاتر. بیرون دروازه دوشان تپه تا خود دوشان تپه و سلیمانیه و باغ وثوق الدوله . بیرون دروازه دولاب تا منتهاالیه دولاب و سبزی کاری ها وسرآسیاب های آن و کنار جویها و زیر هر تک درخت و رشته درختی که می توانست قابل نشستن باشد، چه این مرغوب ترین محل برای سیزده به دربود که تهرانی ها به آنجا هجوم بردند.
همچنین بیرون دروازه خراسان که آن نیز بازمنتهی به دولاب و اکبرآباد و گوشه زوایای آن می گردید و بیرون دروازه شاه عبدالعظیم که به آب متکا و چشمه علی و باغ بی بی زبیده و باغات ابن بابویه و مسجد ماشاءا… و صفاییه و باغ شاه سلطنه و باغ درویش صفا و سرآسیاب و خود شاه عبدالعظیم و غیره می انجامید، منهای دروازه غارو دروازه خانی آباد; زیرا بیرون دروازه های آن ،جز برای بازی اطفال و بزرگسالان و قمار و الواتی و رذالت ، به کار دیگری نمی آمد و سبزه و درختی در آن به نظر نمی رسید. ساکنان خود آن نیزنصفی به طرف دروازه گمرک و سبزه کاری های امین الملک و مثل آن و نصفی به طرف شاه عبدالعظیم و دولت آباد و منصورآباد و عبدا…آبادو باغات فرح آباد رومی آوردند.
در ادبیات فارسی جشن نوروز را مانند بسیاری از آیین های دیگر ، رسم ها ، فرهنگ ها و تمدن ها به نخستین پادشاهان نسبت می دهند. شاعران و نویسندگان قرن چهارم و پنجم هجری ، چون فردوسی ، منوچهری ، عنصری ، بیرونی ، طبری ، مسعودی ، ابن مسکویه ، گردیزی و بسیاری دیگر که منبع تاریخی – اسطوره ای آنان بی گمان ادبیات پیش از اسلام بوده ، نوروز و برگزاری جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند ، که تنها به چند نمونه و مورد اشاره می شود:
جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شده فره بخـت اوی
به جمشیـد بر گـوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند
سرسال نو هرمـز فرودین
بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز
بزرگان به شادی بیاراستنـد
می و رود و رامشگران خواستند
محمد بن جریر طبری نوروز را سر آغاز دادگری جمشید دانسته است : « جمشید علما را فرمود که آن روز که من بنشستم به مظالم ، شما نزد من باشید تا هر چه در او داد و عدل باشد بنمایید ، تا من آن کنم. و آن روز که به مظالم [مجلسی که به شکایت مردم در باب ظلمهایی که بدانان شده، رسیدگی می شده]نشست ، روز هرمز بود از ماه فروردین ؛ پس آن روز رسم کردند.»
ابوریحان بیرونی ، پرواز کردن جمشید را آغاز جشن نوروز می داند: «چون جمشید برای خود گردونه بساخت ؛ در این روز بر آن سوار شد ، و جن و شیاطین او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر به شگفت شدند پس این روز را عید گرفته و برای یادبود آن روز تاب می نشینند و تاب می خورند.»
به نوشته گردیزی: « جمشید جشن نوروز را به شکرانه این که خداوند گرما و سرما و بیماری و مرگ را از مردمان گرفت و سیصد سال بر این جمله بود ، برگزار کرد » و هم در این روز بود که جمشید بر گوساله ای نشست و به سوی جنوب رفت ، به حرب دیوان و سیاهان ، و با ایشان حرب کرد و همه را مقهور ساخت.
و سرانجام خیام می نویسد که « جمشید به مناسبت باز آمدن خورشید به برج حمل [هر یک از دوازده حصه ی منطقهالبروج، که اسامی آنها از این قرار است: ۱- حمل ۲- ثور ۳- جوزا ۴- سرطان ۵- اسد ۶- سنبله ۷- میزان ۸- عقرب ۹- قوس ۱۰- جدی ۱۱- دلو ۱۲- حوت ] قدما برای هر یک از برجهای دوازده گانه ی فلکی(منطقه البروج) قوه ی فاعله و منفعله قائل بودند ، یعنی آنها را گرم و سرد یا خشک و تر می پنداشتند، به همین جهت دوازده برج را به چهار دسته ، آبی ، آتشی ، بادی و خاکی تقسیم کرده بودند، که هر سه برج، به یکی از این تقسیمات تعلق دارد. برجهای آبی: برجهایی که دارای مزاجی سرد و ترند: سرطان، عقرب و حوت. برجهای آتشی: برجهایی که دارای مزاجی گرم و خشک اند: حمل، اسد و قوس. برجهای بادی: برجهایی که دارای مزاجی گرم و ترند: جوزا، میزان و دلو. برجهای خاکی: برجهایی که دارای مزاجی سرد و خشک اند: ثور، سنبله وجدی.] ، نوروز را جشن گرفت: سبب نهادن نوروز آن بوده است که آفتاب را دو دور بوده ، یکی آنکه هر سیصد و شصت و پنج شبانه روز به اول دقیقه حمل باز آمد و به همان روز که رفته بود بدین دقیقه نتواند باز آمدن ، چه هر سال از مدت همی کم شود ؛ و چون جمشید ، آن روز دریافت (آن را) نوروز نام نهاد و جشن و آیین آورد و پس از آن پادشاهان و دیگر مردمان بدو اقتدا کردند.»
در خور یادآوری است که جشن نوروز پیش از جمشید نیز برگزار می شده و ابوریحان نیز ، با آنکه جشن را به جمشید منسوب می کند ، یادآور می شود که ، آن روز را که روز تازه ای بود جمشید عید گرفت ؛ اگر چه پیش از آن هم نوروز ، بزرگ و معظم بود.
گذشته از ایران ، در آسیای صغیر و یونان، برگزاری جشن ها و آیین هایی را در آغاز بهار سراغ داریم. در منطقه لیدی بر اساس اسطوره های کهن، به افتخار سی بل، الهه ی باروری و معروف به مادر خدایان، و الهه ی آتیس جشنی در هنگام رسیدن خورشید به برج حمل و هنگام اعتدال بهاری، برگزار می شد. مورخان از برگزاری آن در زمان اگوست شاه در تمامی سرزمین های یونان و لیدی و آناتولی خبر می دهند. به ویژه از جشن و شادی بزرگ در سه روز ۲۵ تا ۲۸ مارچ (۴ تا ۷ فروردین).
صدرالدین عینی درباره برگزاری جشن نوروز در تاجیکستان و بخارا (ازبکستان) می نویسد: «… به سبب اول بهار، در وقت به حرکت در آمدن تمام رستنی ها، راست آمدن این عید، طبیعت انسان هم به حرکت می آید. از این جاست که تاجیکان می گویند: حمل، همه چیز در عمل. در حقیقت این عید به حرکت آمدن کشت های غله، دانه و سرشدن (آغاز) کشت و کار و دیگر محصولات زمینی است که انسان را سیر کرده و سبب بقای حیات او می شود.
وی در جای دیگر می گوید: در بخارا «نوروز» را که عید ملی عموم فارسی زبانان بوده ، بسیار حرمت می کردند. حتی ملای های دینی این عید را که پیش از اسلام ، عادت ملی بوده بعد از مسلمان شدن هم را ترک نکردند ، حتی رنگ دینی اسلامی داده و از وی فایده می بردند. ولی برگزاری شکوهمند و همگانی این جشن در دستگاه های حکومتی و سازمان های دولتی و غیر دولتی و در بین همه قشرها و گروه های اجتماعی، بی گمان، از ویژگی های ایران زمین است که با وجود جنگ و ستیزها، شکست ها و دگرگونی های سیاسی، اجتماعی، اعتقادی علمی و فنی، از روزگاران کهن پا برجا مانده و افزون بر آن به جامعه ها و فرهنگ های دیگر نیز راه یافته است؛ در مقام مقایسه، امروز جامعه و کشوری را با جشن و آیین چندین روزه ای که چنین همگانی و مورد احترام و باور خاص و عام، فقیر و غنی، کوچک و بزرگ و بالاخره شهری و روستایی و عشایری باشد، سراغ نداریم.
آغاز سال
مردم شناسان را عقیده بر این است که محاسبه آغاز سال، در میان قوم ها و گروه های کهن، از دوران کشاورزی، همراه با مرحله ای از کشت یا برداشت بوده و بدین جهت است که آغاز سال نو در بیشتر کشورها و آیین ها در نخستین روزهای پائیز، زمستان و یا بهار می باشد.
نخستین محاسبه ی فصل ها، بی گمان در همه جوامع، با گردش ماه که تغییر آن محسوس تر و عینی تربود، صورت گرفت؛ اما به علت نارسایی ها و ناهماهنگی هایی که تقویم قمری، با تقویم دهقانی داشت، محاسبه و تنظیم تقویم بر اساس گردش خورشید انجام شد.
سال در نزد ایرانیان همواره دارای فصل نبود، زمانی شامل دو فصل : زمستان ده ماهه و تابستان دو ماهه؛ زمانی دیگر تابستان هفت ماه (از فروردین تا آبان) و زمستان پنج ماه (از آبان تا فروردین) بود و سرانجام از زمانی نسبتاً کهن به چهار فصل سه ماهه تقسیم شد. گذشته از ایران: «سال و ماه سغدی ها، خوارزمی ها، سیستانی ها در شرق و کاپادوکی ها و ارمنی ها در مغرب ایران، بدون کم وزیاد همان سال و ماه ایرانی است.»
آغاز سال ایرانیان، هر چند زمانی دستخوش تغییر گردید ولی حمزه اصفهانی در کتاب «سنی ملوک الارض و الانبیاء» و ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه» می گویند که آغاز سال ایرانی، از زمان خلقت انسان (یعنی ابتدای هزاره هفتم از تاریخ عالم) روز هرمز از ماه فروردین بوده یعنی وقتی که آفتاب در نصف النهار، در نقطه اعتدال ربیعی و طالع سرطان قرار می گرفت.