نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME

 

راست شیکممونو گرفته بودیم و با سر رو به پائین و نگاههامون به زمین جلو می رفتیم.
گفتم رضا مطمئنی اینجوری ممکنه پولی یا چیز با ارزشی پیدا کنیم ،رضا گفت شاید،چون مردم حواسشان نیست یهو دارندپول میشمرند از دستشان ممکنه افتاده باشه یا دست کنند جیبشان و پولها را یا چیز دیگری را دارند در می آورند سکه ای افتاده باشد روی زمین.
بی پولی دمارمان را در اورده بود ، پولی نبود برویم سینما یا اینکه بریم پیک نیک ،کلافه بودیم.
نتیجه ای نگرفتیم از این فکر بکر که با سری پائین و نگاه به زمین ممکن است ثروتمند شویم ،همه دو دستی به پولهاشون چسبیده بودند و حواسشان بود که چیزی ازش کم نشود.
دو تائی رفتیم کنار ساحل . دریا نسبتا آرام بود ولی هوا در اوایل شهریور کمی سرد شده بود و حس اینکه برویم توی آب را نداشتیم و دوتا مجتمع پلاژها هم تک و توکی مسافر داشتند و آن غوغا و شلوغی تیر و مرداد اصلا وجود نداشت.
پس چی داشتیم؟ پول که نداشتیم حس هم که نداشتیم.
گفتم رضا بیا بریم خونه شاید تونستم از مادرم پولی بگیرم ،خیاطی می کرد و برای زنهای همسایه لباس می دوخت . الحق که خیاط خوبی بود و می توان گفت درآن دوره که هنوز آمزشگاهای خیاطی وجود نداشت تنها خیاط محله بود.رسیدیم خانه و رفتیم دور و بر درختها را گشتیم چند تایی انجیر کندیم و خوردیم به هنوز یک ماهی مانده بود ک قابل خوردن شود.رضا گفت معطل چی هستی چرا این دست اون دست میکنی برو ازش پول بگیر دیگه ،گفتم کمی صبر کن.
مادر روی ایوان نشسته بود و داشت طبق معمول خیاطی می کرد. یک زمانهائی هم با خاله ام که مجرد بود ته حیاط کنار دیوار بساط حصیر بافی را علم می کردند و حصیر می بافتند برای فروش که در تهیه تاروپود حصیر که از گیاههای خودرو مرداب به نام محلی له استفاده می شد گاها کمک می کردم به این صورت که کمی از له را با دست می بافتند و بعد یک سرش را به یک چوب باریک ۱۰ سانتی گره می زدند وکه آن هم از یک نی توخالی رد می شد که اندازه آن هم بین ۱۵ تا ۲۰ سانت بود و چوب باریک به صورت عمودی روی آن قرار می گرفت و مادر از پائین با تاباندن له به قسمت انتهائی و من با چرخاندن چوب که سر له به آن وصل بود به طرف عقربه ساعت تار و پودهائی به طولهای ۲۰ تا ۳۰ متری درست می کردیم و دو سرش را به درختها می بستیم تا خشک شوند که بتوان به راحتی از آن استفاده کرد.
بعدهم که دار حصیر روی زمین در اندازه مورد نیاز زده میشد وبافته میشد.
رفتم نزدیک مادرم وگفتم مامان جان پول داری کمی به من بدهی پرسید پول را میخوای چکار ،میخوام دیگه ،میخام با رضا برم چیزی بگیریم بخوریم ،لازم نکرده تو خونه نون وپنیر هست لقمه بگیر گوجه فرنگی هم هست بشینین بخورین.
گفتم همیشه میگین نداریم نداریم ،محمد هفته ای ۲۰تومان پول توجیبی میگیره من ۵ تومان میگی چکارکنم این خیلی کمه مادرم برگشت گفت احمد آقا دو تا بچه داره ما با پدر بزرگ و مادر بزرگت ۹ نفریم باباتم با این حقوق کارمندی و قسط و قوله بیشتر از این نمیتونه بهت بده.
شروع کردم به اخم کردن و با عصبانیت و داد و بیداد که من پول میخوام ،مادرم گفت تو چرا حرف حالیت نمیشه بابا خب نداریم.
گفتم شما هم همش میگین نداریم نداریم پس بقیه چه جوری دارن رضا هم که با فاصله ایستاده بود و یک پایش را روی زمین می کشید و به این ماجرا نگاه میکرد.
مادرم عصبانی شد تا حالا اینجور ندیده بودمش در حالیکه قسمت بالئی چرخ خیاطی را بلند می کرد و دو تا سکه دو تومانی را پرت میکرد سمت من گفت اینجا بیشتر مث هم هستیم ورش دار برو هر غلطی میخوای بکن.
سریع سکه ها را برداشتم چشام از خوشحالی می خندیدند به طرف رضا رفتم و دستش را کشیدم و گفتم بریم.
رفتیم بازار نوشابه و کیک خوردیم کمی هم تخمه خریدیم و جندتا هله هوله و رفتیم کنار ساحل و سرخوشانه شروع کردیم به تخمه شکستن بی خیال دنیا.
الان نمی دانم مادرم آن ماجرا را به یاد دارد یا نه ،با خودم فکر میکنم ریختن تمام دنیا به پایش ذره ای از زخم ان ماجرا را کم خواهدکرد من که توانائی ریختن دنیا به پایش را ندارم هم اینکه مرا بخشیده باشد برایم کافی است.

.

ارسالی : آقای رحیم احمدجوی کپورچالی

ایمیل نویسنده : rak40ea@yahoo.com

منبع: سایت کرکان بندرانزلی (www.karkan.ir)

آرشیو مطالب
ارسال نظر جديد

  • درنا روحبخش گفته: ۲۱:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۹/۹

    جناب احمدجوی عزیز از خواندن داستانها و خاطراتتون بسیار لذت بردیم، با آرزوی توفیق روزافزون برای شما.

  • در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
    • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی یا گیلکی تایپ کنید.
    • نظرات در ارتباط با همین مطلب باشد در غیر اینصورت از « فرم تماس با مدیریت » استفاده کنید.
    • «مدیر سایت» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
    • از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور یم.
    • نظرات پس از تأیید مدیریت سایت منتشر می‌شود.



    جستجو
    مدیریت
    سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
    www.kargan.ir
    نیز در دسترس می باشد.
    مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

    روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

    تبلیغات
    HTML
    محبوب ترین مطالب
    بازدید از سایت