از آمارد ها که در دنیای باستان به جنگاوری و سلحشوری شهرت داشتند، در یادداشت ها و منابع تاریخی به نام های مردان، مرد، مارد، مردوس و امرد یاد شده است و سرزمین آنان را بین کادوس و تپور نشان داده اند. استرابون یکی از اقوام ساکن در کرانه های جنوب دریای کاسپین را مارد ها یا آمارد ها معرفی می کند. در کتاب وندیداد، آمارد ها پیرو اهریمن و سرزمینشان مجاور مرغیانا(مرو امروزی) معرفی شده است:
“سومین و بهترین سرزمین ها که – اهورامزدا – آفرید (مرغیانا) است که نیرومند است و وفادار به آریا. اهریمن مرگ زا بر ضد او اقوام (مردان) را به وجود آورد.” گرچه این حرف هم مانند خیلی از حرف هایی که ایرانی ها در باره دشمنان خود در تواریخ یا کتاب ها و دفتر های خود می نویسند حالت ضعف آنان را نشان می دهد. مثلا در شاهنامه ایران در اوج اقتادر توصیف شده است و از طرفی گیلان را نمی تواند بگیرد، به همین خاطر گیلانیان دیو معرفی شده اند. این جا هم مردان غیر آریایی که در مقابل یورش آریاییان مقاومت کرده اند، مخلوق اهریمن مرگ زا معرفی شده اند. می توان مثاله های دیگری در این زمینه پیدا کرد فقط باید کتای های تاریخ ایران را مطالعه کرد آن هم به دید بی طرفانه. به هر صورت این همه کشت و کشتاری که در تاریخ ایران انجام شده نادیده گرفته می شود و ایرانیان صلح دوست معرفی می شوند و باقی اقوام به نوعی یا وحشی هستند یا غارتگر یا متجاوز و یا… بیائید انصاف را رعایت کنیم، نمی خواستم این ها را در این جا بگویم، ارتباطی ندارد به این موضوع ولی تک و پهلوی من سوراخ شد از بس این حرف ها را درون خودم نگاه داشته ام. قلبم گنجایش این همه حرف ناگفته را ندارد. حداقل آن هایی که خطری ندارد بگوییم تا جا برای خطرناک هایش باز شود. باری، این شاهد تاریخی نشان می دهد که سرزمین مرد یا مارد مجاور سرزمین مرو بوده یا اینکه تا آنجا ادامه داشه! البته نام واژه مرد شبیه نام واژه مرو هست! هم چنین شواهد بسیاری نشان می دهد که آمارد ها پیش از حمله آریائی ها در مرزهای شمال خاوری ایران، میان رود اترک و سرزمین مرو می زیسته اند.
با ورود آریایی ها به سرزمین های جدید، آمارد ها که در خود توان ایستادگی در برابر حمله خونین مهاجران تازه نفس را نمی دیدند، راه گریز در پیش گرفتند و در جست و جوی پناهگاه روی به کوهستان البرز نهادند و سرانجام در کناره های سپیدرود و کوهستان های جنوب گیلان جای گرفتند. در واقع، به همین دلیل در قدیم سپید رود را آمارد می نامیدند. نقل از کتاب پیرنیا. دیاکونوف نیز در کتاب تاریخ ماد نام قدیم قزل اوزن و سپیدرود را امرد نوشته است. از این نامگذاری معلوم می شود که آمارد ها مدت های طولانی در سرزمین های مجاور سپیدرود سکونت داشته اند. امروزه پهنه ای از نواحی کوهستانی جانب شرقی سپیدرود، آمارلو(عمارلو) نامیده می شود که این نام نیز می تواند یاد آور نام قوم آمارد باشد. هم چنین تپه ی باستانی مارلیک نیز که در جانب شرقی سپید رود و در شمال غربی آمارلو قرار دارد، تداعی کننده نام آمارد است. زیرا پسوند لک، و لیک به معنی قوم و قبیله نام اقوام مختلف در گیلان است. مانند گیل + لک = گیلک. بنا براین ، مارلیکرا میتوان ترکیبی از دو واژه ی مارد و لیک به معنای قوم و قبیله مارد(آمارد) دانست.
درباره ی نژاد آمارد ها اطلاع دقیقی وجود ندارد و پژوهشگران دنیای باستان در این مورد دیدگاه های مختلفی ارائه داده اند. دکتر محمد جواد مکور آمارد ها را از اقوام پیش از آریائیان معرفی می نماید که بین دو قوم غیر آریائی دیگر، یعنی کادوسیان و تپوریان می زیستند. اما دکتر نگهبان آمارد ها را آریائی می داند و در ضمن شرح یافته های خود در تپه مارلیک گفته است
” به نظر می رسد که اقوام مارلیک یکی از گروه های اولیه هندوایرانی(آریایی) که بعد ها در مدارک تاریخی از آن ها با نام مارد ها یا آمارد ها ذکری آمده است، باشند. این اقوام به نظر می رسد در نیمه ی دوم هزاره ی دوم پیش از میلاد به ارتفاعات دامنه های شمالی البرز در حوزه ی جنوبی وارد شده و در مناطق کوهستانی مستقر گردیدند. این اقوام حکومت مقتدر و پیشرفته ی را از نظر هنر و صنایع تشکیل داده و از تپه ی مارلیک به عنوان محل آرامگاه سلاطین خود، از قرن چهاردهم تا قرن دهم پیش از میلاد استفاده می نمودند.”
البته اکثر منابع و شواهد نشان دهنده این هستند که آمارد ها آریائی نبوده اند.
در گزارش های تاریخی برجای مانده از گذشته، آماردها مردمی جنگ جو، دلاور، خوش اندام و بلند قد معرفی شده اند. استرابون درباره ی خصوصیات آنان نوشته است: “ماردها جامه سیاه می پوشند و موی بلند دارند و آن کس که دلیرتر باشد، مجاز است با هر زنی ازدواج کند!” سعید نفیسی درباره ی آماردها و ویژگی های آنان چنین نوشته است:
“امرته نام طایفه ای قدیمی از گیلان در رودبار، یعنی دره های سپیدرود بوده و این کلمه به زبان قدیم به معنی نمیرنده است. پیداست که مردانی بوده اند بسیار تنومند و جان سخت و پر تاب و توان که دیر از پای در می آمدند و این گروه تا زمان های تاریخی هنوز در آن ناحیه بوه اند …” اگر ترجه نفیسی درست باشد پس میتوان گفت مارلیک هم می شود قوم نیرومند.
آماردها به عنوان قومی جنگجو و دلاور تا دوره ی سلطنت فرهاد اول اشکانی در گیلان و هم چنین مازندران از قدرت و نفوذ زیادی برخوردار بودند.
به طور کلی تاریخ گیلان و مازندران به هم بسیار مرتبط است و در جاهایی مشترک و یکی می شود. شاید آماردها این جا تاریخ گیلان و مازندران را به هم پیوند دهند.
سلام
خسته نباشید
خوب بود شما هم در نقل قول های تاریخی تان مطالب را کامل تر نقل می کردید و درباره آماردها فقط موارد مربوط به استان خود را از این قوم بیان نمیکردید. آخه نکته قابل توجه اینکه تا حالا به چند سایت و وبلاگ دوستان گیلانی مراجعه کردم ، با خواندن مطالب آنها در مورد آماردها – برای کسانی که اطلاع چندانی ندارند – اینطور تصور میشود که آنها قومی گیلانی (یعنی در آن ناحیه) بودند و حال آنکه چنین نیست آمردها در کمترین حالت از سپیدرود تا شرق رود هراز (بابل امروزی) و در اوج خود محدوده ای از اردبیل و آذربایجان ، قزوین ، ری ، دامغان و شمال خراسان را شامل میشده و پایتخت و مرکز فرمانروایی این قوم همواره شهر باستانی آمل بوده .
جالب اینکه یکی از سایت های دوستان جنگ آملی ها (آماردها) با اسکندر را تحت نام جنگ گیلانی ها با اسکندر آورده بود!!
درود دوست عزیز، درست میفرمایید، اقوام باستانی گاها خارج از گستره تقسیم بندیهای سیاسی-جغرافیایی ای که امروزه متداول شده، میزیسته اند. آماردی ها هم از این قضیه مستثنی نیستند؛ اما:
۱- این قوم در ابتدا در حاشیه سپیدرود_از دریا تا کوهستان(درفک) – زندگی میکرده اند( از طریق گله داری و جنگاوری امرار معاش میکردن)، گاهی با حکام شرق سپیدرود همپیمان میشدن و با کادوسی ها(در غرب سپیدرود) نبرد میکردند و زمانی هم با کادوسیها، علیه حاکمان شرق سپیدرود همپیمان میشدند. این قوم به مرور، دامنه نفوذ خودشون رو تا حوالی دره رود هراز گسترش دادند و این ناحیه(که امروزه شامل بخشهایی از گیلان و مازندرانه)، قلمرو ثابت این قوم بوده. در دوره هایی، بر کل سرزمینهای جنوب دریای کاسپین، بخشهایی از جنوب رشته کوه البرز و آذربایجان امروزی چیره شدند.
۲- توجه داشته باشید که هیچ کدام از شهرهای جلگه ای در گیلان و مازندران، بیش از ۱۵۰۰ سال قدمت ندارند(قدمت بیشتر این شهرها به ۱۰۰۰ شال هم نمیرسه)، شهر آمل هم از این قضیه مستثنی نیست. قریب به ۲۰۰۰ سال پیش، اقوام آماردی از صحنه تاریخ محو شدند، حالا شما بفرمایید که چطور یه شهر که قدمتش به ۱۵۰۰ سال هم نمیرسه، بوسیله آماردیهای گله دار و کوچ نشین(که ییلاق و قشلاق میکردند و ساکن ارتفاعات میانبند و کوهستان بودند) ساخته شده؟ منتشب کردن “آمل” به واژه واژه “آمارد: یه اشتباه در ریشه یابی وجه تسمیه هستش که توسط افراد ناآگاه به زبانشناسی و تاریخ مطرح شده و متاسفانه همچنان، گروهی این مطلب نادرست رو در فضای مجازی و حقیقی بازنشر میکنن.
۳- در برخی از متون قدیمی، تاسیس شهر آمل رو به “اشتاد دیلمی” و دخترش “آمله” نسبت میدن. (لطفا درباره ریشه و خواستگاه نخستین دیالمه مطالعه کنید)
۴- درباره جنگ آملی ها!! با اسکندر نوشتید!! پاسختون رو درباره قدمت شهر آمل و چگونگی شکل گیریش در بندهای قبلی دادم. توجه داشته باشید که به گواهی تاریخ نویسان، آماردی ها با اسکندر در مکانی که کوه و دریا کمترین فاصله رو از هم داشتن، به جنگیدن پرداختند( حوفاصل کلاچای تا رامسر کنونی). در اون تاریخ نه نشانی از آمل و آملی ها بود و نه نشانی از مازنی ها. اقوام باستانی در اون دوران از جنوب غرب دریای کاسپین به جنوب شرق، شامل کادوسیها، آماردیها و ورکانه ها بود. ناگفته نمونه که باشندگان مازندران، زبان خودشون رو گِلِکی میدونن(منبع: دکتر صادق کیا). به هر ترتیب: امروزه گیلکها و ساکنین مازندرانِ غربی، همگی به یک اندازه میتونن ادعا کنن که از نسل و بازماندگان آماردیها هستن.
ما جلگه نشین های مازندران به خود مازرونی و به زبان خود مازرونی میگیم یعنی از قوم مارد یا آمارد هستیم مازر همون مادر هست تغییر یافته نام مارد هست و اعتمادالسلطنه نیز نام مازندران را برگرفته از قوم مارد میداند ولی سکنه کوهستان مازندران به خود کوهی و طبری و تات میگفتند کماینکه نیما یوشیج خود زا طبری و تات می نامد و هنوز هم سکنه بلده و هزارجریب و کوهستان خود را تات می نامند و زبانشون را تاتی می نامند رجوع شود به صادق کیا که گروهی از مردم مازندران به زبان خود تاتی می گویند. این تات ها یا طبری ها بازمانده قوم تپوری هستند و در نسخه های خطی موجود سکنه چالوس و کلار تا نمیشه را طبری می نامیدند و نامی اصفهانی هم مازندرانی ها را طبری می نامد البته طبری فقط نام کوهنشین های مازندران است که وارد جلگه شده. بطلمیوس سکنه دیلم را از قوم تپوری می نامد و مینویسد که تپوری ها از دیلم تا چرینداس سکونت دارند و بارتلد نیز این موضوع را تایید میکند. حمزه اصفهانی هم دیلمیان را اکراد طبرستان می نویسد و ما در مازندران یک گروه به نام کِرد داریم که متفاوت از قوم کُرد هستند و کرد ها خود را طبری میدانند بنابراین خواستگاه دیلمیان تیره کرد و قوم طبری بود و در طرائف المقال ذکر شده که مردم گیلان و مازندران از قوم طبری هستند. البته دکتر منوچهر ستوده طایفه گیل و گیلک را طایفه ای از قوم طبری میداند و ما در مازندران طایفه گیلک و گیل داریم. البته ما به کشاورزان روستایی و رعایا گلک میگید و به دامداران گالش میگیم. ما آمارد ها به خودمون مازرونی میگیم و این لفظ از نام قوم امارد هست و امارد ربطی به گیلان ندارد استرابون اقوام جلگه نشین را به ترتیب تپوری و هیرکانی و امارد و اناریاکه و کادوسی مینامد بنابراین شرق گیلان از قوم اناریاکه هست ولی اقوام کوهستان را به ترتیب کومشی و راگا و تپوری می نامد یعنی مردم کوهستان مازندران و شمال تهران تپوری بودند. برخی مورخین مانند اصطخری و ابن حوقل و ابوالقاسم جیهانی و صابی گیل ها را طایفه ای از قوم عرب بنی ضبه معرفی نمودند. استرابون و سبدوس گیل ها را طایفه ای از قوم سکایی معرفی کردند. ریشه گیل ها درست مشخص نیست اینکه عرب بودند یا سکایی بودند با توجه به اینکه گیل یکی از طوایف ایل کلهر قوم کرد هم هست. ما آملی های جلگه نشین مازرونی یعنی آمارد هستیم و سکنه کوهستان آمل هم طبری و تات یعنی از قوم تپوری هستند. البته طبری و مازرونی با هم تلفیق شدند و اکثر بزرگان آمل را طبری مینامیدند چون اکثر زوایف آمل ریشه در کوهستان دارند. در پایان قوم طبری به هشت تیره مازرونی و کوهی و گلک و گالش و تات و مختاباد و کرد و کتول تقسیم میشن یعنی خودشونو با این هشت نام معرفی میکنند. به نظرم امارد ها همون تپوریها بودند چراکه در روایت کوینت کورس و اریان این دو قوم کنار هم زندگی میکردند همانطور که مازرونی و طبری کنار هم هستند. ریشه آمل هم طبق روایت متون پهلوی به مزدکیان میرسد ولی ابن اسفندیار ساخت آمل را به فیروز پادشاه بلخ نسب میدهد که به عشق آمله دختر اشتاد دیلمی که ساکن طبرستان شده بود این شهر را ساخت که این بیشتر یک افسانه هست چرا که چنین پادشاهی وجود ناداشت و آمله هم نامی عربیست و امل لفظ مازرونی هست. در آخر گیلک ها طبق منابع تاریخی یا از نسل اعراب بنی ضبه هستند و یا از نسل گلای های سکایی هستند و ربطی به مارد های مازرونی و طبری های تپوریی ندارند هرچند در طرائف المقال گیلانی ها طبری نامیده شدند و بطلمیوس سکنه شرق گیلان را از قوم تپوری دانست.
من به گیلان کار ندارم ولی گیلک یکی از طوایف قوم طبری هست که دو تیره از آنان در منطقه نور و سوادکوه سکونت دارند. قوم طبری به دسته های مازرونی و کوهی و تات و کتول و گیلک و گالش و کرد تقسیم میشه. گیلک در زبان طبری به معنی کشاورز و روستایی و رعیت هست و گالش به معنی دامدار و روستایی هست و کرد به معنی چوپان و روستایی هست و مازرونی به معنی جلگه نشین هست و تات به معنی کوهشنین هست و کتول به معنی کسی هست که بطور فصلی ییلاق و قشلاق میکنند و کوهی هم به معنی کوهنشین هست. گیلکی یکی از گویش های زبان طبری هست که در غرب مازندران صحبت میشه و کتولی گویشی از زبان طبری هست که در استان گلستان صحبت میشه و مازرونی گویشی از زبان طبری هست که در شرق و مرکز مازندران صحبت میشه و تاتی گویشی از زبان طبری هست که در جنوب مازندران صحبت میشه. من خودم از دسته مازرونی هستم و به زبانم مازرونی میگم. طبری ها بازماندگان قوم تپوری و آمارد هستند و مازرونی ها همان ماردها هستند که بعد مازد و مازند نام گرفتند. قوم تپوری و ماردی همزمان با اسکندر جنگیدن و نام هردو قوم همزمان با هم در کتب مورخین یونان باستان آمد هرچند مورخین یونانی گفتند که امارد ها به گرمسار کوچانده شدند ولی قطعا بخشی از طبری ها از قوم امارد هستند.
تاریخ را قشنگ مطالعه کنید. مورخان یونان باستان فقط به جنگ دو قوم تپوری و ماردی که یک سرزمین مشترک داشتند با اسکندر اشاره کردند و اصلا اثری از گیلانی ها نبود. گیلک و گالش و تات قومیت نیستند و گیلک به معنی جلگه نشین و کشاورز و روستایی هست و گالش به معنی کوهنشین و دامدار و روستایی هست تات هم به معنی بومی و روستایی و غیر ترک هست. من اهل دودانگه ساری هستم و به خودمون گالش و به زبانمون گالشی میگیم ولی ساروی ها به خودشون مازندرونی و به زبانشون مازندرونی میگن روستاهای سمت بهشهر و گلوگاه به خودشون تات و به زبانشون تاتی میگن برخی سمت جلگه رامسر به خودشون گیلک و به زبانشون گیلکی میگن ولی کوهنشین های رامسر به خودشون گالش و به زبانشون گالشی میگن. همه ما یکی هستیم و از قوم تبری هستیم به همان اندازه که من گالش مازندرانی و تبری هستم به همان اندازه یک مازندرونی و یک تات و یک گیلک مازندرانی و تبری هست. حتی دیلمیان هم به زبان خود زفان طبری میگفتند هرچند بیشتر مورخین صدر اسلام مانند صابی و اصطخری و ابن رسته گیل ها را از طایفه عرب بنی ضبه میدانستند ولی لفظ گیل در خود گیلان هم به معنی جلگه نشین و کشاورز هست و کوهنشین های گیلان یعنی گالش ها و تات ها به سکنه جلگه گیل و گیلک میگن و گیلک هم منسوب به گیل یعنی جلگه هست. آمل برای ما نماد قوم آمارد هست و هنوزم مردم جلگه مازندران به خود مازرونی یعنی ماردی میگن چون از قدیم و الایام ماردی ها سکنه جلگه بودند. ضمنا طبرستان یعنی گیلان و مازندران و گرگان و ری و سمنان و طالقان و الموت. تا ملاط لنگرود هم بخشی از مازندران بود که مازندران هم بخشی از طبرستان بود بنابراین تاریخ شرق گیلان مرتبط با مازندران هست و به همان اندازه که متعلق به گیلان فعلی است متعلق به مازندران هم هست.
کی گفته گالش قوم نیست؟ تمام مردم کوهستان شرقی گیلان به خودشون گالش و به زبانشون گالشی میگن. ریشه ما گالش ها به قوم دیلمی میرسه یعنی زبان گالشی در اصل همان زبان دیلمی هست. ما گالش های گیلان نه گیلک هستیم و نه تبری هستیم و نه مازنی هستیم حالا گالش های مازندران خودشونو تبری و مازنی میدونند به خودشون مربوطه ولی گالش گیلان فقط و فقط دیلمی هست. گیلان بخشی از دیلم بود و متعلق به ما دیلمی هاست و بقول اصطخری دیلم سهل و جبل است و سهل را جیلان نامند و جبل را دیلم اصلی نامند. یک کتابی خوانده بودم که نوشته بود با کوچ آمارد ها مردمان دیلمی از نواحی جنوبی جایگزین آمارد ها شدند و مورخان یونانی به قوم دیلم با اسم دلومایی میشناختند.