نویسندگان
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME

 

 

سیروس بیرون زده بود آن شب، به کوچه های انزلی و کافه سه یاران و دوستانش فکر می کرد به بچه هایی که من هم یکی از آنها بودم تا بار دیگر شادمان کند و لبخند بر لبهایمان بنشاند با شوت هایش، تکل هایش و گل هایش. آخر سیروس آبای از میان همین مردم برخاسته بود از دل دریای کاسپین، او که در کودکی با پدرش پرویز به ماهیگیری می رفت با دیدن بازی های ملوان عاشق فوتبال شد و ملوان.سیروس نوجوان آن قدر در حیاط خانه شان به توپ روپایی و شوت زد و آن قدر پیشرفت کرد تا بتواند آرزوهای یک شهر و کشور را بر دوش بکشد و کاپیتان ملوان و ایران شود.

 

شبی که ملوان با دو گل  سیروس و ممی و مربیگری بهمن و ۲۵۰۰۰ ملوانی حاضر در ورزشگاه پیر تهران، امجدیه، قهرمان ایران شد تمام خانه های انزلی نورانی شد و جاده های گیلان پر از هلهله و شادی. خونسردی قایقران در حین بازی منحصر به فرد بود هرگز عصبی نمی شد در سخت ترین لحظات بازی خنده از لبانش  محو نمی شد و به تیم روحیه می داد که نشانگر تسلط روحی و صبوری او بود، از نظر فنی سیروس بازیکنی با قدرت بدنی بالا، قدرت بازیسازی و توپ پخش کنی فوق العاده بود با شوت هایی سهمگین، پاس های دقیق و میلیمتری از فواصل دور و قدرت پا به توپ شدن راحت و بدون دستپاچگی و توان بالای حمل توپ.

تنها بیست دقیقه بازی در برابر تیم ملی یوگسلاوی کافی بود تا سیروس بازیکن ثابت تیم ملی ایران شود، اولین گل ملی سیروس در اولین مسابقه ای که به طور کامل از او استفاده شد مربوط به رویارویی با تیم باشگاهی دینامودرسدن است که تیم ملی ایران به تساوی دو بر دو رسید. سیروس قایقران که حالا یادش دلهای زیادی را به درد می آورد اما در زمان حیات خیلی ها وجود او را سد و مانعی برای تکتازی خود می دیدند حدود پنجاه بازی ملی کرد او در مقابل تیم هایی چون بنگلادش، هنگ کنگ، چین، تایلند، اوگاندا، کره جنوبی، کره شمالی، پاکستان و کامرون گلزن هم بود. همه ی مردم ایران خاطره ی گل تاریخی و با ارزش سیروس را به کره جنوبی و قهرمانی ایران در بازیهای آسیایی ۱۹۹۰ را به یاد دارند، سیروس با گل های زیبایش پس از ۱۶ سال تیم ملی ایران را به مقام قهرمانی در بازی های آسیایی که آن زمان با حضور تیم های ملی بزرگسالان برگزار می شد رساند و نام ایران را باز بلند آوازه نمود.

قایقران در پایان بازی رو به دوربین های تلویزیونی در حالیکه می خندید گفت: ” از اینکه مردم ایران را خوشحال کرده ام احساس غرور می کنم.” تابستان همان سال (۱۳۶۹) را به یاد می آورم که در خیابان کوی واحدی انزلی قایقران و احمدرضا عابدزاده، عقاب آسیا در همان رنوی سفید نشسته بودند و از کنار درختان زیبا و سر سبز مسیر می گذشتند که حالا متاسفانه ساختمانهای بی درو پیکر جای آن مناظر زیبا و دیدنی را گرفته است!

سیروس در آن دوران نه تنها در ایران بلکه در آسیا و اروپا هم به عنوان یک بازیکن استثنایی مطرح شد و با وجود داشتن پیشنهاد از تیم های آلمانی به الاتحاد قطر پیوست. سیروس در اوج شهرت هرگز مغرور نشد و اصالت خود را فراموش نکرد وی بعد از مدتی بازی در قطر مجددا به تیم اول خود ملوان پیوست و این تیم را قهرمان جام حذفی و راهی مسابقات آسیایی کرد. نشریه ی انگلیسی زبان هندوستان به نام “تلگراف” در تاریخ ۱۴ مه ۱۹۹۱ می نویسد” بعید به نظر می رسد هندوستان با تیم آماده ی خود با ۳ گل دریافتی از تیم ملی ایران از دور مسابقات کنارگذاشته شود.” در ادامه ی مقاله ی چاپ شده ی مجله ی هندی از بازی قابل ستایش کاپیتان تیم ملی ایران “سیروس قایقران” تقدیر کرده است و ضمن چاپ عکسی که قایقران جام بهترین بازیکن را در دست دارد خبر از تشکیل تیم منتخب آسیا در آینده ی نزدیک داده است که قرار است این اعجوبه ی فوتبال ایران و آسیا عنوان کاپیتانی این قاره را بر عهده بگیرد.

قایقران کاپیتان شهرستانی تیم ملی که در حضور تهرانی های مدعی آن پارچه ی غرور انگیز را بر بازو می بست دریا بود، با دردها و غصه هایش می ساخت، سوزها را برای خود می خواست و شادیها را برای دیگران، سیروس آبای از عمق جان دردهای همشهریانش را می شناخت، سیروسی که با شوتهای سرکش خود بارها سرهای در گریبان انزلیچی ها را نیم متر از یقه ها بیرون آورده بود و به بندر غروری تمام نشدنی هدیه داد. قایقران، مردی که هیچ گاه لباس قرمز و آبی نپوشید و محبوب همه ی ایران شد و هست.

سیروس اما خیلی زود پیر شد و زودتر از آن مرد! او در امامزاده هاشم زیر تریلی نرفت که خیلی قبل تر زیر چرخ های اخلاقیات بی رحم زمانه له شده بود، قایقران شمالی به جنوب رانده شد درست همان روزهایی که جوانان انزلیچی عطش او را داشتند سیروس آبای را از انزلی بیرون راندند تا به خیال خود از محبوبیت بی نظیرش در میان مردم کاسته شود اما چه خیال باطلی ! “غفور جهانی” کسی که بارها با پیراهن ملوان و تیم ملی فاتح دروازه ها بوده است چه زیبا می گوید: ” کاپیتان تیم ملی باشی، مربی هم باشی، کارت در عرصه ی مربیگری (در عرصه فنی و نیز در میدان اخلاق و نظم و ترتیب) قابل قبول و حتی چشمگیر هم باشد آنگاه به اندازه ی رفوزه های دیرین و پیشین و مردودین امروز و چه بسا که آینده نیز جایی نداشته باشی؟ این همه به خاطر چه؟ فقط برای آنکه خوب هستی، بی صدا هستی به خودت احترام می گذاری، باند باز نیستی و در باندها جایی نداری هم اکنون نیز به راستی چرا شرایطی ایجاد نمی شود تا فرزندان شایسته ی بندرانزلی در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، ورزشی و علمی در زادگاه خود بتوانند زندگی کنند و منشا ی خدمت باشند؟!

آخر کاپیتان کی بچه ها به بندر بر می گردند؟ هر کدامشان در گوشه ای از این کره خاکی هستند به دنبال لقمه ای نان. چرا باید در ادارات انزلی غیر انزلیچی ها مشغول به کار باشند؟! چرا در روزگاری نه چندان دور برای سکونت در انزلی به قول فیلمساز شهیر ایران “عباس کیا رستمی” باید پاسپورت می داشتی اما اکنون بافت شهر از انزلیچی ها خالی شده؟! قیافه شان را که نگاه می کنی سریع متوجه می شوی اینجایی نیستند اما دارند پول و حق مردم انزلی را می خورند، انزلی نیاز به این ساختمان های بی قواره و بد ترکیب ندارد می دانید در این چند سال این همه انپارتمان در انزلی ساخته اند؟! چون همین غیر انزلیچی ها باید در آنها زندگی کنند. چرا دیگر بوی بهار نارنج ها مست مان نمی کند؟ چرا دارند مرداب را خشک می کنند تا آن جا هم مثل قارچ ساختمان بروید؟!

یادش بخیر جمعه های سفید بندر که بعد از بردهای ملوان در بلوار جای سوزن انداختن نبود و موج شکن که تمام زندگیمان بود و هست، کاپیتان سیروس دارند موج شکن های جدید می زنند آن هم با چه سرعتی، مبارک است اما کاش بچه هایی که در هنگام بهره برداری از این پروژه سر کار خواهند رفت انزلیچی باشند. سیروس آبای یادتان می آید روزی که دخانیات ارومیه را در تابستان ۱۳۶۵ با نتیجه ی ۱۰ بر صفر بردیم؟ همین چند روز غرورمان له شد از یک تیم در پنجمین سال حیاتش در سطح اول فوتبال ایران به فاصله ی ۴ هفته ۸ گل خوردیم! باورتان می شود در یک فصل چهار بار چهارتایی شده ایم! دو ساعت قبل از بازی سرنوشت ساز با تیم “ساندرز” در جام باشگاه های آسیا وضع مزاجی تان به هم ریخت و باید به بیمارستان می رفتید اما غیرت تان اجازه نداد ملوان را تنها بگذارید یک گل زدید و ملوان را راهی مرحله ی نهایی جام نمودید، سیروس آبای! تا کی باید منتظر بمانیم تا یک جوان مانند شما از موج شکن تا سنگاچین در کنار ساحل با “فوکا” بدود و روزی بازو بند کاپیتانی تیم ملی را به انزلی بیاورد؟ دو بار قهرمان ایرانمان کند؟ به پرسپولیس و استقلال نه بگوید و اسطوره ی انزلی شود؟

سیروس کبیر، باز هم سرهایمان در گریبان است آخر این قوی سپید همه چیزمان است هر زمان که خواسته پرواز کند بالهایش را شکسته اند یعنی اینکه پرواز قو قدغن! عشق سفید قدغن! قهرمانی قدغن! افتخار قدغن!

قلب نا آراممان که تو را بخواهد باران ما را با آهنگ ملوان و موج شکن می برد به “سن سیروس” و میان هواداران سفید ترین تیم دنیا آن جا عکس هایت را قاب گرفته بر بالای دستهایشان گرفته اند و می خوانند سیروس آبای:

سیروس قایقران آینه دار طلایی بندر

کاپیتان تکرار نشدنی انزلی

تو که با دست هایت قفل ها را شکستی

مردم هنوز هم کاپیتانشان را دوست دارند

مگر آن چهره ی همیشه خندان از یاد ها می رود؟

مگر آن رقص پاها در چمن سبز همانندی یافته است؟

مگر آن مهربانی ها در دیار نا مهربانی ها تکرار شده است؟

سیروس آبای

این روز های قوی زیبا باز هم زحمی است

با پرهای شکسته

بندر هم خاموش

تو ای بزرگوار دریاهای بی انتها

باز هم دستی بلند کن

تا برخیزیم

ای سالار، ای کاپیتان، سیروس قایقران.

 

نویسنده: کاوه چلمبری

منبع: ملوان کلاب

بازدید:6,076بار , ارسال شده در : 3ام آذر, 1389; ساعت : 1:38 ب.ظ
تعداد نظرات : ۱
آرشیو مطالب
ارسال نظر جديد

  • mazi29 گفته: ۱۷:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۱

    دریا دره طوفان اهای گیله مردان.
    رشت وانزلی بی بها باهم دشمنن حتی تو زمستون بهارخوش قدم.
    آمان غریب پرستیم توامی ابراری غریبه امی برار ابای امی نابراری.
    انزلی چی ابای ابای امی برار

  • در زمینه‌ی انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
    • لطفاً نظرات خود را با حروف فارسی یا گیلکی تایپ کنید.
    • نظرات در ارتباط با همین مطلب باشد در غیر اینصورت از « فرم تماس با مدیریت » استفاده کنید.
    • «مدیر سایت» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
    • از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور یم.
    • نظرات پس از تأیید مدیریت سایت منتشر می‌شود.



    جستجو
    مدیریت
    سایت کرکان بندرانزلی با دامنه
    www.kargan.ir
    نیز در دسترس می باشد.
    مرحوم تقی کرکانی خان قدیم کرکان

    روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .

    تبلیغات
    HTML
    محبوب ترین مطالب
    بازدید از سایت