عیسی و عبداله امیدوار، دو برادر پژوهشگر پرشور ایرانی در سال ۱۳۳۳ با همتی پولادین عـزم کردند تا جهان را با تمامی پیچیدگیهایش بکاوند. در آن دوران که امکانات سفر قابل مقایسه با جهان امروز نبود آنها سفر خود را به وسیله دو موتورسیکلت از تهران به سوی مشهد و سپس مشرق زمین آغاز کردند.
در این ماجراجویی منـحصر به فرد در تاریخ ایران بـرادران امـیـدوار از صحراهای سـوزان آفـریقا تاجنـگلهای انبوه آمازون ، در سال ۱۳۳۷ به قطب شمال و زندگی با افراد اسکیمو در دشوارترین شرایط جوی، در سال ۱۳۴۵ در سفر پر حـادثه دیگری ، اولین افراد آسیایی بودند که به اتـفاق گروه علمی کشور شـیلی سفر به ششمین قاره سرسخت جهان ، قطب جنوب راتجربه کردند.
آنچه می خوانید بخشی از سفرنامه این دو برادر است:
مردم قبیله پیگمه متعلق به جنگل هستند و جنگل متعلق به آن هاست. پیگمهها که برده و بندهی سایر قبایل شمرده میشوند سایر سیاه پوستان آفریقا را مزاحمان متجاوز مینامند.
افراد پیگمه کوتاهترین قامتها را دارند و متوسط قد آنان یک صد و بیست هفت سانتی متر میباشد، اما از عضلات ورزیده و پیچیدهیی برخوردارند. شاید کوتاهی قد آنها بر اثر کمبود نور خورشید در محیط زیست آنان باشد، در حالیکه ارتفاع متوسط قد بومیان شرق آفریقا، قوم دینکا و ماسایی که در منطقه باز و آفتابی به سر میبرند، در حدود دو متر میباشد.
کلبههای اختصاصی برای هر خانواده، از شاخ و برگ درختان به ارتفاع تقریبی یک متر و به صورت مدور در کنار یکدیگر دیده میشدند.
در نزدیکی کلبهها بارها به زمین گذاشته شد و همگی برای رفع خستگی مدتی روی زمین نشستیم، اما چون از هیچ یک از افراد پیگمه خبری نبود.
پس از مدتی آرام به کنار کلبهها نزدیک و به داخل آنها سرکشیدیم، ابزار شکار، تعدادی وسایل سفالی سیاه شده و مقداری هم از گوشت شکار که مگس و حشرات از آن استفاده میکردند، دیده میشد، اما یک نفر انسان هم وجود نداشت.
آیا حادثهیی باعث شده بود که آنها یک باره محل خود را ترک کرده و گریخته باشند؟… بالاخره یکی از باربرها که ضمناً آشنایی مختصری به زبان پیگمه داشت، با صدای رسا به دنبال آن ها داخل جنگل شد. پس از گذشت دو ساعت آن باربر به همراه چند نفر از پیگمهها و سایر افراد خانواده به ترتیب از نقاط مختلف جنگل وارد محل زندگی خود شدند. وقتی علت و دلیل این ماجرا از یکی از باربرهای خود سئوال کردیم، گفت پیگمهها مردم بسیار خجالتییی هستند و خود را از روبرو شدن با مردم ناآشنا پنهان میکنند.
یکی از ما ـ عبدالله ـ خنده کنان رو به دیگری ـ عیسی ـ گفت: خیلی عجیب است در حالی که بومیهای جیوراروی آمازون در جستجوی غریبهها بودند تا کلههایشان را کوچک کنند این پیگمهها از غریبهها فرار میکنند. در واقع پیگمهها از حس بویایی فوق العاده قوییی برخوردارند، بنا به گفتهی رئیس قبیله، معلوم شد که حدود دو ساعت قبل از رسیدن ما به این محل، آنها با خبر شده و خود را مخفی کرده بودند.
چنان که گفتیم قد مردم پیگمه بسیار کوتاه است اما مردها دارای عضلاتی پیچیده و قوی هستند، با سرعت عجیبی در پیچ و خمهای جنگل میدوند، پاهای پیگمهها نسبت به بدن شان کوتاه و کلفت است. کلههای آنان گرد و فاصلهی میان دو چشم آنان بسیار زیاد و بینیهایشان هم خیلی پهن و به اندازهی گشادی دهان شان است.
اما برخلاف سایر سیاه پوستان آفریقایی پیگمهها آدمهای قانع و صبوری هستند. آنها بدون هیچ انتظاری برای هر کس کار میکنند برای نمونه به مجرد این که فهمیدند ما بی آزاریم با ما طرح دوستی ریختند حتی یک روز رییس قبیله «ماکومی» با پیوند خون خویش با ما صیغه برادری جاری کرد، او دستهای خود و دست ما را برید و خونها را مخلوط کرد و نوشید اما به ما تکلیف نوشیدن نکرد. پیگمهها اصلاً خشمناک نمیشوند مگر آنکه به آنها بخندند و مسخرهشان کنند.
آنها با بو کشیدن محل پنهانگاه حیوانات به خصوص فیلها را پیدا میکردند و برای جمع آوری عسل از کندوهای زنبورهای جنگلی خیلی سهل و آسان از درختان سر به فلک کشیده با سرعت و مهارت فوق العادهای بالا میرفتند، آنها میگفتند که صدای حیوان کوچکی به نام «چاملیون» سبب راهنمایی آنان به کندوهای زنبور عسل در کرانههای جنگل میشود. چرا که گویا این حیوان عادت دارد به مجرد احساس بوی عسل صدای مخصوصی از گلوی خود بیرون بدهد، آنها برای دست یافتن به کندوهای زنبوران عسل درختان را از تنه میسوزانند و پس از آن که زنبوران پراکنده شدند کندوها را محاصره میکنند.
پیگمهها در شکار فنون مختلف و جالبی به کار میبرند و ابزار و وسایل شکار آنها تیر و کمان و نیزههای مختلفی بود که نوک آنها با نوعی زهرگیاهی آغشته و همیشه آمادهی استفاده است .
آنها که از نزدیک شدن به گوریلها وحشت زیادی داشتند برای شکار این حیوان ابتدا در پشت بوتهها پنهان شده، دو انگشت خود را به وضع مخصوصی در بینی کرده و با باد انداختن در گلو صدای ماده گوریل را تقلید میکردند، دیری نگذشت که پاسخ آن صدا شنیده شد و رفته رفته هیکل پشم آلود و عظیم یک گوریل به چشم خورد که مشغول کندن میوههای جنگلی بود و به ناگهان در همان حال مورد اصابت چند تیر از نیزههای پیگمهها قرار گرفت اما چون تیرها به محل موثری اصابت نکرد گوریل که سخت به خشم آمده بود با حالتی وحشیانه دستهای اش را به سینه میکوبید به سوی یکی از پیگمهها حمله کرد و چند قدمی بیش نمانده بود تا آن پیگمه در چنگالهای قوی او خرد و خمیر شود که توانست پا به فرار گذارده و از آن جا بگریزد که بدین ترتیب غائله پایان یافت.
آن روز پیگمهها از شکار میمون دست برنداشتند و غروب هنگام با دستهای پر به قبیله باز گشتیم که زنها با خوشحالی بسیاری از ما استقبال کردند و نه تنها ما بلکه تمام مردها را به علامت سپاس در آغوش گرفته و بوسیدند.
منبع : عصر ایران