همسرگزینى در جامعه عشایرى تالش، به دو صورت عادى و غیر عادى انجام مىیابد. ازدواج عادى آن است که اولاً خانواده دختر به خواستگارانى که از سوى خانواده پسر روانه مىشوند، پاسخ مساعد داده و یا با در میان نهادن شرایطى به خانواده پسر اجازه مىدهند که رسما مراسم «صورت ویگرى» (صورت گرفتن عقد و قرار ازدواج) را برگزار نماید.
ثانیا خانواده پسر ـ در این مرحله خود پسر ـ آمادگى پذیرش شرط یا شرایط پیشنهادى خانواده دختر را داشته باشد، مانند پرداخت پول نقد یا خرید ویژه براى عروس.
ثالثا در نیمه راه این پیوند و خویشى که معمولاً چند ماهى طول مىکشد تا به سرانجام و قطعیت برسد، میان دو خانواده مزبور و یا میان پسر و دختر، اختلاف شدیدى بروز نیابد. در چنین صورتى، در زمان تعیین شده، طى مراسم پرشورى که از یک تا سه روز ادامه مىیابد، دختر را پس از عقد در خانه پدر، سوار بر اسب، به همراه گروه نوازندگان محلى به خانه شوهر مىبرند. اما شکل غیر عادى از آنجا آغاز مىشود که در موارد یادشده، توافق و توفیق لازم به دست نیاید، اما پسر همچنان خواهان همسرى با دختر برگزیده خود باشد، که اغلب با کمک و موافقت خانواده خود و یا بىاطلاع آنها، عدهاى از دوستان مورد اعتماد خود را بسیج کرده و در فرصتى مناسب دختر موردنظر را مىرباید و او را به خانه یکى از معتمدین بانفوذ و یا به خانه دفتردار عقد و ازدواج منطقه مىبرد و پس از انجام تشریفات لازم، او را به عقد خود درمىآورد.
ربودن دختر توسط پسر که یکى از راههاى بسیار رایج زناشویى در دیار تالش (دنباله رشته کوههاى البرز که از کناره غربى سفیدرود آغاز مىشود و تا آستارا، به طول ۳۰۰ کیلومتر امتداد دارد، موسوم به «کوههاى تالش» است. مردمى که در سراسر این رشته کوه و بخشى از دامنههاى جلگهاى آن ـ حد فاصل بین کوه و دریاى خزر ـ زندگى مىکنند، به نام «تالش» یا «تالشان» شناخته شدهاند) بوده و هنوز هم منسوخ نشده است، به دلایلى غیر از آنچه که ذکر شد نیز ممکن است این امر اتفاق بیفتد. مثلاً هنگامى که دختر مورد علاقه یک پسر در آستانه ازدواج با شخص دیگرى قرار مىگیرد و مساعى معمول در برهم زدن آن ازدواج کارگر نمىافتد، در آن صورت چه دختر به پسر علاقهمند باشد و چه نباشد، تا زمانى که خطبه عقد با شخص رقیب خوانده نشده، پسر اقدام به ربودن دختر مزبور مىنماید.
در گذشته دختر ربایى یکى از منابع بىدردسر کلاشى و قید و بندگذارى خانمها و بیگها و کدخدایان بوده است. از این روى، آنان به طور غیر مستقیم، این رسم را تقویت وترویج مىنمودند. و اغلب با استفاده از عوامل مختلفى، زمینه ازدواجهاى عادى را بر هم مىزدند و بر عکس ربودن و یا به اصطلاح «ویرى جانسته» (گریزاندن) را مورد حمایت قرار مىدادند. زیرا هر دخترى که ربوده مىشد، گره کارهاى بعدى به دست اشخاص مزبور مىافتاد و آنها با گرفتن رشوه و در موارد پیچیده، با نهادن قید و بندهاى سنگین، کسب امتیازهاى مالى بر گردن خانواده پسر، رضایت خانواده دختر را جلب مىنمودند. اما با وجود همه این احوال، کسى به یاد ندارد که در دیار تالش رسمى به عنوان «حق شب اول» براى سردمداران قوم وجود داشته باشد، بدان گونه که در برخى از نقاط ایران معمول بود اما گرفتن اجبارى دختر از برخى خانوادهها به بهانه کنیزى و یا صیغه کوتاهمدت براى خانمها، تا حدودى مرسوم بوده است.
نوع همسرگزینى در تالش، عموما «برون همسرى» است اما در برخورد با دایرههاى تو در توى اجتماعى، با شدت و ضعفهایى درونگراست. شدت این درونگرایى، در دایره فامیلى عادى و سپس در دوایر طایفه و تیره و ایل و برون ایلى به ترتیب با درجاتى فزاینده، به حداکثر و حتى به تحریم در همسر دادن مىانجامد. علت و انگیزههاى این درونگرایى مىتواند گوناگون باشد. به طور مثال: زن دادن و اغلب زن گرفتن، هدف گسترانیدن ریشههاى فامیلى و پیوندهاى خونى را دنبال مىکند، لذا وقتى خانوادهاى دخترى را شوهر مىدهد، در وهله نخست مسأله اصلى برایش این است که در فاصله اجتماعى مطلوبى، به مدار سلاله خود، عضو تازهاى وارد نماید و به این ترتیب شعاع آن مدار را گستردهتر نماید و از مزایاى آن بهرهمند گردد.
یک دختر از خانواده فقیر هر چه که از خانواده پدر و محل سکونت خود دورتر برده شود در بهرهمندى از حقوق خود بعنوان زن در خانواده جدید، پشتوانه و تضمین کمترى خواهد داشت. از این رو، اگر دخترى در رابطه با حقوق و امنیت خود اطمینان خاطر بیشترى داشته باشد، مىتواند به سرعت بر احساسات و رنجهاى عاطفى خود مسلط شود. بدین لحاظ ادبیات عامیانه مردم تالش سرشار است از اشعار، مثلها و قصههاى سوزناکى که از مسأله ازدواج دختر در شعاع جغرافیایى دورتر مایه مىگیرند. مانند نمونه زیر:
گنجشک کوه سیاه بودم گرفتند مرا
از راه رشت و لاهیجان بردند مرا
خبرم را ببرید براى مادر نازنینم
(و بگویید) کفنم را بدوزد که کشتند مرا
حقوق اجتماعى و خانوادگى زن تالشى اگرچه در نهایت تابع قوانین کشورى است، اما در میان جامعه سنتى تالش ـ بویژه در میان کوهنشینان ـ در چارچوب گسترده خاصى جاى دارد که فرهنگ و سنتهاى بسیار کهن آن را ایجاب نموده است. در اینجا حقوق و قانون روابط اجتماعى و خانوادگى زن الهام گرفته از نقش زن در عرصه تولید است و هر گونه تفاوت حقوقى میان زن و مرد نیز اغلب از همین جا آغاز مىشود. عمدهترین شکل این تفاوت، سیادت مرد در امور اجتماعى و مدیریت خانواده است.
در بخش سنتى جامعه تالش، هر یک از اعضاء خانواده ضمن یک تقسیم کار طبیعى، بر حسب سن و جنس، عهدهدار وظایفى است که خود را موظف به انجام آن مىداند. در جریان این انجام وظیفه، اهمیت نقش هر یک از اعضا نمایان شده و بدین ترتیب جایگاه افراد در سلسله مراتب خانوادگى مشخص مىشود.
در چارچوب روابط ذکر شده، مدیریت خانواده را غالبا پدر بر عهده دارد و مادر در جایگاه دوم، یار، مشاور و جانشین او محسوب مىشود و در این راستا وابستگى مادى و عاطفى زن و مرد تحقق مىپذیرد و حضور
فرزندان نیز به این پیوستگى ژرفاى بیشترى مىدهد و فرزندان نیز پیوسته، حتى در شرایطى که خود پدر یا مادر داراى فرزندانى مىشوند، به قیمومیت و مدیریت پدر و مادر گردن مىنهند. در نتیجه چنین روابط و قانونمندیهایى، زن در خانواده شخصیت فراخور و مستقلى پیدا مىکند. او در مورد کلیه مسایل شخصى خویش امکان تصمیمگیرى مىیابد و به ندرت با محدودیتى از سوى شوهر روبهرو مىشود. البته با توجه به اصل رعایت حدودى که سنتها و ضوابط اخلاقى جامعه براى اعمال مستقل و سطح انتظارات و توقعات زنها تعیین نموده است و بدیهى است که سطح این حدود قابل مقایسه با آنچه که در جوامع شهرى دیده نمىشود، نیست.
از آنجایى که اصل روابط مذکور ریشه در نقش مشخص زن و مرد، و دیگر اعضا خانواده در عرصه کار و تولید دارد، و در چارچوب مسؤولیت و تعهد مساوى زن و مرد، در پایدار داشتن کانون مشترک خانواده و انجام امور معیشت جریان یافته و به وسیله ارزشهاى فرهنگى و اخلاقى جامعه نظام و قوام یافته ویژهاى پاسدارى مىشود، به ندرت نشانه تضاد و تعارض و سوءاستفادهاى در آن ظاهر مىشود.
از این روى نه تنها اتفاق طلاق یا ترک قهرى خانواده، در جامعه مزبور بسیار اندک است بلکه مراجع قضایى و داورى منطقه نیز به نسبت بسیار کمى، دادخواستى مبنى بر اختلاف زن و شوهر دریافت مىنمایند و در نتیجه جامعه مزبور از بسیارى بلیهها و عارضههاى جوامع شهرى، مانند وجود کودکان سرراهى، پرورشگاهى و سالمندان بىسرپرست و موج گدایان و غیره در امان مىباشد.
«برگرفته از: نظرى به جامعه عشایرى تالش نوشته على عبُدلى کلورى ص۱۴۸ ـ ۱۳۷.»
منبع: کتاب نظرى به جامعه عشایرى تالش نوشته على عبُدلى کلورى پژوهشگر والای تاتها و تالشها
سلام و خسته نباشی
مطلب بالا بسیار جالب و مورد توجه گیلانیان عزیز میباشد . انتخاب چنین مقالاتی زیبایی
سایت شما را دو چندان میکند . برایتان ارزوی موفقیت را دارم.
با سلام و عرض خسته نباشید
بسیار ممنونم که مقاله های خوبتان را برایم ارسال میکنید.