زندگی چیست ؟
اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟
اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟
اگر مر گ است چرا زندگی می کنیم ؟
اگر زندگی است چرا می میریم ؟
اگه عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟
اگه عشق نیست چرا عاشقیم
حق و باطل
اگر در صحنه حق و باطل نیستی، اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی، هر جا که میخواهی باش. چه به شراب نشسته و چه به نماز ایستاده. هر دو یکیست
قضاوت
ای خدای بزرگ به من کمک کن تا وقتی می خواهم درباره ی راه رفتن کسی قضاوت کنم, کمی با کفش های او راه بروم
انسانیت
انسان بیش از زندگی است ؛ آنجا که هستی پایان می یابد،او ادامه می یابد.
بگذار تا شیطنت عشق….
خدایا اضطراب های بزرگ غم های ارجمند و حیرت های عظیم بر روح ام عطا کن و لذت ها را به بندگان حقیرت ببخش و دردهای عزیز بر جانم ریز
سلام
در شگفتم که سلام آغاز هر دیداریست ، ولی در نماز پایان است . شاید این بدین معناست که پایان نماز ، آغاز دیدار است .
هست و نیست
در بی کرانه زندگی دو چیز افسونم کرد: آبی اسمان که می ببینم و می دانم نیست و خدایی که نمی بینم و می دانم هست
تهمت و دروغ
تهمت و دروغ را دشمن سفارش میدهد و منافق میسازد و عوام فریب پخش میکند وعامی انرا میپذیرد
چگونه زیستن
خـدایا تـو چگونه زیـسـتـن را به مـن بـیاموز مـن خـود چگونه مُـردن را خـواهـم آموخـت .
شهرت
خدایا شهرت منی را که میخواهم باشم قربانی منی را که: میخواهند باشم نکند
اصلاح فکر
زمانی مصاحبه گری از معلم صداقت و صمیمیت دکتر علی شریعتی پرسید :
به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟
دکتر علی شریعتی در جواب گفتند : نمیخواهند لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست
ادمی
عده ای مثل قرص جوشانند؛ در لیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر می روند اما کافی است کمی صبر کنی بعد می بینی که از نصف لیوان هم کمترند.
شناخت
حتی خداوند نیز دوست دارد که بشناسندش نمی خواهد مجهول بماند مجهول ماندن است که احساس تنهایی را پدید می آورد و دردبیگانگی و غربت را. مجهول ماندن رنج بزرگ روح آدمی است.
انسان
انسان عبارت است از یک تردید. یک نوسان دائمی. هر کسی یک سراسیمگی بلاتکلیف است.
مثنوی
احساس می کنم در این مثنوی بزرگ طبیعت مصرع هایی ناتمامیم . بودنمان انتظار یک بیت شدن .
خدا
خداوندا من با تما م کوچکیم یک چیز از تو بیشتر دارم و آن هم خدای است که من دارم و تو نداری
اندیشه
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری .
پشتکار
برای شناکردن به سمت مخالف رودخانه قدرت و جرات لازم است وگرنه هر ماهی مرده ای هم میتواند از طرف جریان آب حرکت کند
چهره دل
هر کس بد ما به خلق گوید ما چهره دل نمی خراشیم ما خوبی او به خلق گوییم تا هردو دروغ گفته باشیم
عقل
خدایا هر که را عقل دادی ، چه ندادی؟ و هر که را عقل ندادی ، چه دادی؟؟؟
دنیا رو نگه دارید
می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند
ستایش کردم ، گفتند خرافات است
عاشق شدم ، گفتند دروغ است
گریستم ، گفتند بهانه است
خندیدم ، گفتند دیوانه است
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم !
زنده بودن
زنده بودن را به بیداری بگذرانیم که سالها به اجبار خواهیم خفت
حسین
در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می کنند و بر حسینی می گریند که آزادانه زیست و آزادانه مرد.
حقیقت
انسان مجبور نیست حقایق را بگوید ولی مجبور است چیزی را که می گوید حقیقت داشته باشد
معنای زندگی
زندگی چیست ؟ نان . آزادی . فرهنگ . ایمان و دوست داشتن
خوشبختی
برای خوش بخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن.
زندگی چیست؟؟
نیا را بد ساخته اند…
کسی را که دوست داری، تو را دوست نمی دارد. کسی که تو را دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است .
و این تمام زندگیست
و زندگی یعنی این ….
ای..
ای زینب: نگو در کربلا بر تو چه گذشت! بگو ما چه کنیم؟
خدایا
خدایــــــــــا سرنوشت مرا خیر بنویس
تقدیری مبارک
تا هرچه را که تو دیر می خوای زود نخواهم
وهرچه را که تو زود می خوای دیر نخوام
دوست داشتن
کسی را که دوستش می دارید شما را دوست نمی دارد…کسی که شما را دوست می دارد شما او را دوست نمی دارید…کسی که شما دوستش می دارید و او نیز شما را دوست می دارد , به رسم و آئین روزگار هرگز به هم نمی رسند و این رنج است
مذهب
مذهب شوخی سنگینی بود که محیط با من کرد و من سال ها مذهبی بودم بدون آنکه خدایی داشته باشم.
دوست داشتن
دوست داشتن خیلی بهتر از عشق است. من هیچ گاه دوست داشتن خود را تا بالا ترین قله های عشق پایین نمی اورم
ارزش
ارزش انسان به اندازه حرف هایی هست که برای نگفتن دارد.
انسان..
انسان نقطه ای است بین دو بی نهایت . بی نهایت لجن و بی نهایت فرشته .بنگر به طرف کدام یک می روی
عشق
دکتر شریعتی:من هیچ گاه دوست داشتن خود را تا بالاترین قله های عشق پایین نمی آورم…
گناه
بیا گناه کنیم جایی که خدا نباشد..
انسانیت
انسان به اندازه ای که برخوردارتر است انسان نیست بلکه انسان به اندازه ای که خود را نیازمند تر حس می کند انسان است.
حسرت مرگ
خدایا! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
خوشبختی
لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم؛ غافل از آنکه لحظه ها همان خوشبختی بودند.
تنهایی
حتی اگر تنهاترِین تنهایان باشم باز هم خدا با من است.او جبران تمام نداشتن های من است…
شرافت
شرافت مرد هم چون بکارت یک دختر است اگر یکبار لکه دار شد دیگر جبران پذیر نیست
کمال
انسان به اندازه ای که به مرحله انسان بودن نزدیک می شود ،احساس تنهایی بیشتری می کند
عشق
شق مثل قایقی هست که در اعماق دریا غرق میشود ولی دوست داشتن
مثل قایقی هست که رو این دریا آرام به حرکت ادامه میدهد پس دوست داشته باشیم نه عاشق شویم
هنر
هنر تجلی غریزه آفریدگاری انسان است در برابر هستی که تجلی آفریدگاری خداست
روح
چقدر روح محتاج فرصتهاست که در ان هیچکس نباشد
نیایش
پروردگارا به مندایا به من توفیق تلاش در شکست صبر در نومیدی عظمت بی نام دین بی دنیا تو فیق عشق بی هوس،تنهایی در انبوه جمعیت و دوست داشتن بی آنکه دوست بداند عنایت فرما
ایمان
حقیقت همواره همان جایی است که ایمان هست
درون گرایانه
سرمایه های هر دلی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
فریاد
من هرگز نمی نالم…قرنها نالیدن بس است…میخواهم فریاد بزنم…!اگر نتوانستم سکوت میکنم…
کتاب ناخوانده
هر انسان کتابی است در انتظار خواننده اش.
فهم
به من بگو نگو ، نمیگویم ، اما نگو نفهم ، که من نمی توانم نفهمم ، من می فهمم .
فهمیدن
انها(دشمنان)از فهمیدن تو می ترسند.از گاو که گنده تر نمیشوی می دوشنت و از اسب
که دونده تر نمیشوی سوارت میشوند و از خر که قوی تر نمیشوی بارت میکنند. انها از
فهمیدنتو میترسند.
فرصت
روزی که بود ندیدم….روزی که خواند نشنیدم
روزی دیدم که نبود….روزی شنیدم که نخواند
پناهگاه ابدی
اگر تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست.او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها
بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد تو
تنهای مهربان و جاوید و آسیب ناپذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی !
تو میتوانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.
عشق
میقترین و بهترین تعریف از عشق این است که :
عشق زاییده تنهایی است…. و تنهایی نیز زاییده عشق است…
تنهایی بدین معنا نیست که یک فرد بیکس باشد …. کسی در پیرامونش نباشد!
اگر کسی پیوندی ، کششی ، انتظاری و نیاز پیوستگی و اتصالی در درونش نداشته باشد تنها نیست!
برعکس کسی که چنین چنین اتصالی را در درونش احساس میکند…
و بعد احساس میکند که از او جدا افتاده ، بریده شده و تنها مانده است ؛
در انبوه جمعیت نیز تنهاست ……
مرگ
.. نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد … نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت … ولی بسیار مشتاقم … که از خاک گلویم سوتکی سازد … گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش … تا که پی در پی دم گرم خویش را بر گلویم سخت بفشارد …. و سراب خفتگان خفته را آشفته تر سازد … تا بدین سان بشکند دائم سکوت مرگبارم را …
انسان
همواره روحی مهاجر باش به سوی مبدا به سوی انجا که بتوانی انسانتر باشی
و از انچه که هستی و هستند فاسله بگیری این رسالته دائمی توست
توحید
دایا من در کلبه حقیرانه خود کسی را دارم که تو در ارش کبریایی خود نداری
منچون تویی را دارم
وتو چون خود نداری
نیایش
خدایا : رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را؛ وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم.
تا از آنها باشم که پول دنیا می گیرند وبرای دین کار می کنند ؛ نه آنها که پول دین می گیرند وبرای دنیا کارمی کنند .
کسی را دوست میدارم..
خداوندا
از بچگی به من آموختندهمه را دوست بدارم
حال که بزرگ شده ام
و کسی را دوست می دارم
می گویند :
فراموشش کن
تقدیر
نگاه که تقدیر نیست و از تدبیر نیز کاری ساخته نیست خواستن اگر با تمام وجود با بسیج همه اندامها و نیروهای روح و با قدرتی که در صمیمیت است تجلی کند اگر هم هستیمان را یک خواستن کنیم یک خواستن مطلق شویم و اگر با هجوم و حمله های صادقانه و سرشار از امید و یقین و ایمان بخواهیم پاسخ خویش را خواهیم گرفت.
تنهایی
رنج تلخ است ولی وقتی آن را به تنهایی می کشیم تا دوست را به یاری نخوانیم،
برای او کاری می کنیم و این خود دل را شکیبا می کند.
طعم توفیق را می چشاند.
و چه تلخ است لذت را “تنها” بردن
و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن
و چه بدبختی آزاردهنده ای ست “تنها” خوشبخت بودن
در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.
در بهار هر نسیمی که خود را بر چهره ات می زند یاد “تنهایی” را در سرت زنده میکند .
“تنها” خوشبخت بودن خوشبختی ای رنج آور و نیمه تمام است .
” تنها” بودن ، بودنی به نیمه است
و من برای نخستین بار در هستی ام رنج “تنهایی” را احساس کردم.
انسانها
دکتر علی شریعتی انسانها را به چهار دسته تقسیم کرده است:
۱. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.
۲. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند. بی شخصیت اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی آیند. مرده و زنده اشان یکی است.
۳. آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.
۴. آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند
شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می کنیم. باز می شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم قفل بر زبانمان می زنند. اختیار از ما سلب می شود. سکوت می کنیم و غرقه در حضور آنان مست می شویم و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
وقتی دیگر نبود
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن
نیایش
خدایا:
مگذار که :
ایمانم به اسلام و عشقم به خاندان پیامبر ، مرا با کسبه دین ، یا حَمَله تعصب ، و عَمَله ارتجاع هم آواز کند .
که آزادی ام اسیر پسندِ عوام گردد .
که «دینم» در پس «وجهه دینی» ام دفن شود ، که عوام زدگی مرا مقلّد تقلید کنندگانم سازد .
که آن چه را «حق می دانم» به خاطر آن که «بد می دانند» کتمان کنم .
خدایا می دانم که اسلامِ پیامبرِ تو با « نه » آغاز شد و تشیع دوست تو نیز با « نه » آغاز شد .
مرا ای فرستنده محمد و ای دوستدار علی ! به« اسلام آری » و به « تشیع آری » کافر گردان
ترسم از این است که بانگ اید روزی که راه نه اینست و نه ان ای بیخبران