منوی اصلی
نویسندگان
- مدیر سایت (1788)
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME
زمان دانشجویی درمنزلی واقع در نارمک مستاجر بودم آپارتمانی سه طبقه و جمع و جوری بود، طبقه اول در اختیار یک بنا بود و دوم صاحب خانه زندگی میکرد و طبقه سوم هم من بودم، مرد صاحب خانه در میدان امام حسین ( فوزیه سابق ) خیاطی داشت گاهی هم سری به شمال میزد […]
+ لینک مطلب
نظرات [۸] , بازدید:3,573بار
صدای شلپ شلپ پاهایش با کفشی که خیسی و سرمای آب باران کف پاهایش را مور مور کرده بود، در سرش می پیچید و از این وضعیت دندانهایش را به هم می فشرد و با ذهنش درگیربود .یکی اون می گفت یکی خودش .شنیده بود وقتی گفتگوی درونی باخودش دارد روی کاغذ بنویسد […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,014بار
دختر آینه ها کتابی است که از مشکلات و دغدغه های زنان شاغل می گوید. زبان صریح، گیرا و جسورانه و قلم پالوده و سرشار از بدایع ادبی در فضایی کاملا داستانی از مشخص های این کتاب می باشد که باعث می شود از خواندن این داستان لذت ببرید. دختر آینه ها روایت داستانی دختری […]
+ لینک مطلب
نظرات [۶] , بازدید:10,734بار
قسمت آخر برای اینکه وضعیت زندگی ام بهتر بشه اولین دوره بازخریدی ام در اوایل دهه ۷۰ انجام دادم که سرانجام ناخوشی داشت که ناچاراً افتادم به کار بازاریابی موادغذایی در یک شرکت که به عنوان کارآموز با شخصیت جالبی آشنا شدم که روزهای خوش و جالبی داشتیم در فصل زمستان ۷۰ و بعداز مدتی […]
+ لینک مطلب
نظرات [۴] , بازدید:2,805بار
قسمت چهارم: سربازی ام با اینکه در جنگ وگلوله و مین و خمپاره بود روزگار خوش و سرگرم کننده ای بود با اینکه خیلی ها را از دست دادیم دوستانی را هم یافتیم اما بعدها دیگر نتوانستیم همدیگر را ببینیم ، هرکدام رفتیم در یک گوشه ای از زمین و شروع کردیم به بازی نقش […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,412بار
قسمت سوم : قلم را می کنم داخل مغزم تا دوباره بالا بیاورم ؛ بیاورم و بگویم : کم کم دارم روی زمین غریبه می شوم اما دریا و آسمان دوستان همیشگی ام خواهند بود ابرهای سیاه و بارش های باران هم همینطور . شالیزارها ؛ زنان تا کمرخم شده ؛ زالوهای چسبان به پاها […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,214بار
قسمت دوم : تمام اینا هنوز تو کله ام هستند و هنوز نتوانسته ام درمانش کنم هنوز تصاویرم با تقی و محمد و سعید و عبدالرضا و حمید در اتاقهای گلی با سقف پوشالی خانه کریم که درس می خواندیم در ذهنم وول می خورند همین یک ماه پیش در شنبه بازار دیدمش چقدر […]
+ لینک مطلب
نظرات [۲] , بازدید:2,490بار
قسمت اول : دلم میخواست انگشتم را بکنم تو کله ام و بالا بیارم همه این سالهای رفته را حالم بد بود خیلی بد . مغزم دچار تهوع شده بود .تصویر عیسی آمد جلویم که داشتند رویش خاک می ریختند یاد مردادسالی افتادم که همه از خانه هاریخته بودیم بیرون باد و رعدوبرق شدید […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,200بار
مقدمه: بالاخره همه چی دست به دست هم دادند وکشاندنم به بیمارستان برای آنژیو و بعدش هم بالون زدن شاید هم اوضاع آنقدر بد نبود اما امورات پزشک و بیمارستانی که سهامدارش بود باید می گذشت . گفتم همه دست به دست هم دادند آره آلودگی این ابرشهر نکبتی که هیچ وقت مهرش به دلم […]
+ لینک مطلب
نظرات [۲] , بازدید:2,595بار
تکیه دادم به پشتی و ولو شدم،خسته شده بودم . اما زنم همان طور داشت هنوز غر می زد چه می دونم حرف می زد شاید هم … حرفاش همه تکراری بودند ، بارها شنیده بودم.جالب بود دقیقاً شبیه دیالوگ سریالهای تلویزیونی.خسته ام کرده بود.داشتم متوجه می شدم که ازش دارم تنفر پیدا […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,345بار
وقتی به آسمان آبی شهرم نگاه میکنم به تکه ابرای کوچکی که در آسمان جاخوش کرده اند.به پرنده ها که در پروازند.با خودم میگویم ای کاش من هم می توانستم پرواز کنم.دشت های سرسبز را ببینم.گندمهایی که روی تپه ها سراز خاک در آورده اند با باد در رقصند مثل موج دریا همانند دامن پرچین […]
+ لینک مطلب
نظرات [۲] , بازدید:2,846بار
چندی پیش و در آخرین روزهای ماه مبارک رمضان سایت وزین کرکان عکسهایی از درو برنج گذاشت و من رفتم به سالهایی دور سالهایی که حمل برنجهای درو شده از مزارع به خانه ها با اسب صورت می گرفت.داشتم اسبها را می دیدم که آرام آرام در کوچه ها می رفتند و پوزه بندی […]
+ لینک مطلب
نظرات [۹] , بازدید:3,693بار
آقای طاهری مدیریت محترم سایت آبکنارما اعلام نموده بودند از اولین ها یتان بنویسید.ایده های خوبی می دهند که بار اول در مورد اولین ماشین بود و از قضای روزگار اولین ماشینهایمان یکی بود و آن هم ژیان که داستانش را نوشتم و حالا از اولین سفر م می نویسم که به صورت پراکنده […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,308بار
هوا گرم است. هفته هاست که باران نباریده. دلم لک زده برای صدای باران و بوی خاک باران خورده.به آسمان نگاه می کنم. ابری سیاه از راه رسیده است.شاید ببارد. صندلی را بر می دارم و کنار پنجره اتاق منتظر می نشینم. پنجره رو به حیاط باز می شود. حیاطی که مثل یک جنگل […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,489بار
بله مسافرین ایستگاه می خندیدند .خدارا شکر که باعث شادی و خنده تعدادی شدم،ترمز کردم تا ایمان و شین سوار شوند و بعد راه افتادیم .یادم رفت بگویم که برگه ای هم نوشته بودم فروشی و چسبانده بودم پشت شیشه عقب.آمدیم و رسیدیم به عوارضی که ابتدای اتوبان تهران کرج بود، تا آمدم پول […]
+ لینک مطلب
نظرات [۴] , بازدید:3,071بار
در همان شمال قرار و مدار بازدیدهای عید از اقوام ساکن تهران را با خواهرها که آن موقع مجرد بودند گذاشته بودیم. رخش را از دم خانه پدر خانمم آورده بودم خانه و خواهرها که برای بازدید عید آمدند خانه ما فردا صبح همه سوار ژیان شدیم و ضبط قرمز را هم برداشتیم و […]
+ لینک مطلب
نظرات [۱] , بازدید:2,661بار
کمک حال خوبی بود هر چند کوتاه مدت و با دردسر و اذیت کردن های فراوانی که داشت . با پارتی ایمان را گذاشته بودیم مهد کودک یک شرکت داروسازی واقع در جاده مخصوص کرج و در خیابان پشتی آن هم شرکتی که در آن کار می کردم واقع بود.من صبح ها ایمان را […]
+ لینک مطلب
نظرات [۲] , بازدید:2,972بار
با کمک برادر زنم توانستیم یک ژیان بخریم با قیمت ۱۲۰ هزارتومان. از ذوق داشتن ماشین حال خوشی داشتیم و آنقدر گرم بودیم که متوجه نبودیم یارو قورباغه را با یک رنگ زیبا به جای بلبل به ما انداخته و ایمان خوشحال تر از ما بود و به آن می گفت ژیان بابا .حدود […]
+ لینک مطلب
نظرات [۲] , بازدید:2,992بار
تقدیم به افسانه زندگیم گاهاًوقتی انسانها به یک جایگاه و موقعیت و مقامی که می رسند بدون در نظر گرفتن چگونه رسیدن به آن موقعیت گذشته را از یاد می برند.اما ما همیشه در حال شکر گذاری هستیم که زمانی در اوایل ازدواج دو اتاق داشتیم که آشپزخانه اش چند پله می خورد و […]
+ لینک مطلب
نظرات [۲] , بازدید:2,910بار
تقدیم به یک آشنا ( سمیه . م ) اعصابم از دست خواهرم و ننه داغان شده بود . ما سه نفر در ایوانی که تبدیل به اتاق شده بود می خوابیدیم . دوتا درخت سیب جلوی حیاط ؛ که شاخه هایش تا شیشه های ایوان اتاق خود نمایی می کردند شده بودند مایه […]
+ لینک مطلب
نظرات [۹] , بازدید:4,167بار
دست روی جیبش گذاشت و بودن چاقو حس خوبی را به اش داد ؛ ازنفرت پر بودوقتی قیافه و هیکل عارف را مجسم میکرد در ذهنش داشت با چاقو به نقاط مختلف بدنش ضربه می زد . روی ماسه ها دراز کشید و به آسمان چشم دوخت . آسمان پر از ستاره و شهاب […]
+ لینک مطلب
نظرات [۲] , بازدید:3,090بار
کنار تختش ایستاده ام و به او نگاه میکنم غمی که چشمانش را فرا گرفته نشانگر رنجی است که می کشد از ماندن در اتاق دیدن دیوار های سفید، نگاهش معصوم است بغض غریبی در گلویش انباشته شده از چهره رنجورش نمایان است، دستش می لرزد از او سوال میکنیم اینجا چکار میکنید با این […]
+ لینک مطلب
نظرات [۲] , بازدید:3,046بار
به نام خدا بهار آمد شروع فصل نو شد بهار آمد شروع زندگی شد عطر گل های بهاری گل سنبل، بنفشه، ارغوانی نوای بلبلان در باغ و بستان شده دلها بهاری و گلستان بهار آمد دل پیرم جوان شد دلم از غنچه واشد دلم غرق دعا شد بهار آمد زمان غصه ها نیست بهار […]
+ لینک مطلب
نظرات [۱] , بازدید:3,143بار
بالاخره تصمیمم را گرفتم،یک چیزهایی شنیده بودم که اکر بتوانم خودم را تا بندر عباس برسانم حتماً یک کاری پیدا خواهد شد. دیگر تاب ماندن در محل را نداشتم ، به نانوا و بقال و چند نفر دیگر بدهکار بودم و روی روبرو شدن با آنها را نداشتم و از طرف دیگ دیدن بچه […]
+ لینک مطلب
نظرات [۵] , بازدید:3,231بار
قبل نشستن دختری پرسید آیا یک گوشی همراه آن دور برها ندیده و او بعد اینکه سری از روی تاسف تکان داد از زن اجازه گرفت که روی صندلی کنارش بنشیند. تا آنجا که میدید همه صندلیهای پارک اشغال بود و پایش دیگر در اختیارش نبود تا بیشتر راه برود. زن با مهربانی به […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,604بار
من از باران این شهر نفرت دارم.تا اندازه ای که وقتی می بارد دلم می خواهد زانو بزنم و التماس کنان بگویم بس است ،نبار…… تمام شب را بیدار بودم ، نماز را که در ایوان خواندم همانجا روی سجاده نشستم و به باران که به شدت درحال باریدن بود نگاه می کردم.دیشب […]
+ لینک مطلب
نظرات [۳] , بازدید:3,815بار
کلاس پنجم دبیرستان و یا متوسطه درس می خواندم. گویا ۱۸ سالم بود. سال تحصیلی تمام شده بود و ما در تعطیلات تابستانی بسر می بردیم. تابستان لنگرود چون گرم و طاقت فرسا بود، ما جوانان همسن و سال و بعضن بزرگتر یا کوچکتر به چمخاله می رفتیم تا روزهای تعطیلی مان را پر […]
+ لینک مطلب
نظرات [۲] , بازدید:3,792بار
عکس تزئینی میباشد (برگرفته از داستان واقعی زندگی رخساره) در راه باریکه که دو طرفش را انبوه درختان ،علفهاو بوته های تمشک پو شانده بود و به شالیزارهای وسیع می رسید آهسته قدم می زد ولای بوته ها دنبال تمشک میگشت .دامن بلندش به روی زمین کشیده می شد.. ،هر قدمی که بر می داشت […]
+ لینک مطلب
نظرات [۵] , بازدید:6,390بار
باران به شدت می بارید،تقریباً چهارروزی بود که هوا یک سره ابری بود و باران هم به تناوب می بارید گاهی آرام و گاهی تند و شدید.با اینکه هوا سرد بود اما کمی روی ایوان دراز کشیدم و به زمزمه باران گوش میدادم که خوابم برد صدای ساجدین را شنیدم که می خواند سپیده دم […]
+ لینک مطلب
نظرات [۴] , بازدید:3,619بار
از ترس کلافه شده بودم ،مطمئن بودم سراغم خواهند آمد و این طول کشیدن آمدنشان بیشتر عصبی ام کرده بود. به رضا گفتم به حاج کریم بگو بره با حاجی صحبت کنه شاید بتونن راه حلی پیدا کنند ،رضا گفت حاجی اصلاً با من مخالفه.بالاخره آمدند داماد دومی حاجی با برادر کوچکه افسانه ،حسن می […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,462بار
آرشیو مطالب
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » کمکهای مردمی برای مسجد...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » اولسبلانگاه کجاست
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » آنقوت (Ruddy Shelduck)
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » بمانی
- » روستای لپوندان
- » باغ محتشم رشت
- » بارهنگ «وارانگو»
گالری تصاویر
جستجو
مدیریت
www.kargan.ir
نیز در دسترس می باشد.
روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .
تبلیغات
HTML
محبوب ترین مطالب
- » آموزش و طرز تهیه کباب کوبیده آ...
- » مراحل پرورش کرم ابریشم
- » متن کامل شازده کوچولو
- » دانلود آهنگ زیبای تو نزدیکی از...
- » چند افسانه متروک ماندن شهر گسک...
- » طرز تهیه میرزا قاسمی غذای محلی...
- » دانلود آهنگ زیبای یه دل شکوندم...
- » بانو روح انگیز میرزایی موسیقی ...
- » رضا نظری و دزدان ناشی
- » دانلود آهنگ زیبای ستاره مشرقی ...
- » طرز تهیه شربت توت فرنگی
- » روش دم کردن چای و انواع دم نوش
- » بهداشت فردی
- » لیست همه زنان رضا شاه
- » استاد احمد عاشورپور (بهمراه دا...
- » دهکده ییلاقی اولسبلنگاه شهرست...
- » آموزش و طرز تهیه انواع خورشت ق...
- » درست صحبت کردن را بیاموزید !
- » عروسک های باربی عامل امریکایی ...
- » لباسهای محلی گیلان؛ جاذبه ای ر...
- » افتتاح بیمارستان سلامت رستم آب...
- » طرز تهیه کال کباب شمالی
- » داستان رعنا ( رَعنَه )
- » چگونه سوالات و جوابهای امنیتی...
- » گیاهان شمال ایران – گیاه زولنگ...
- » لباس قاسم آبادی
- » آئین جشن چهارشنبه سوری
- » نام و نشان گیلان
- » تاریخچه روستای کرکان بندرانزلی
- » طرز تهیه کباب ترش گیلان
مطالب اتفاقی
- » سله باقلا- لاله مردابی...
- » بیوگرافی و مصاحبه با...
- » معماری ماسوله
- » رادیو سوسکی از نوشته...
- » روستای انبوه رودبار گیلان
- » ترفند حذف اسکرین کیپد...
- » شعر گیلکی با ترجمه
- » نحوه پاک کردن ۹...
- » تصاویری از نابودی مدرسه...
- » آشنایی با روستای حاجی...
- » طنز گیلکی
- » خسرو مسافری راننده نمونه...
- » تصاویری از انزلی قدیم
- » جلوگیری از بروزرسانی IDM...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عشق در بیمارستان
- » ناصرخسرو در دژ شمیران
- » مجتمع فرهنگی و تفریحی...
- » عکس مدرسه کپورچال ۱۳۴۱...
- » بندرانزلی : کمیته تخصصی...
ابر برچسب
بازدید از سایت