منوی اصلی
نویسندگان
- مدیر سایت (1788)
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آن ها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:4,574بار
یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی میکرد متوجه نامه ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامهای به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند.در نامه این طور نوشته شده بود: خدای عزیزم بیوه زنی هشتادوسه ساله […]
+ لینک مطلب
نظرات [۱] , بازدید:4,519بار
یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش می رفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاسها سه تا پسربچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند بلند با هم […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:6,934بار
حرفها و درد دل یک آبکناری قبل از رفتن به آبکنار مطالب ذیل از وبلاگ خانه پدری گرفته شده ،حرفهایی که یک آبکناری قبل از رفتن به آبکنار از زبان خودش بیان میکند جهت آشنایی بیشتر شما خوانندگان محترم آدرس وبلاگ را نیز در زیر همین مطلب قراردادیم سلام دوستان ! جمعه دارم میرم آبکنار ولی […]
+ لینک مطلب
نظرات [۱] , بازدید:7,747بار
روز ۴ مه سال ۲۰۰۰، پاول فلچر مثل همه روزها به دفتر کار خود در شرکت Star Lab رفت ولی آن روز مثل همیشه نبود. پاول ساعت ۸:۳۰ به دفتر خود رسید و مثل همیشه اولین کاری که کرد، چک کردن لیست ویروسهایی بود که سرویس فیلترینگ Star Lab در طول شب جمعآوری میکرد. […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,785بار
عیسی و عبداله امیدوار، دو برادر پژوهشگر پرشور ایرانی در سال ۱۳۳۳ با همتی پولادین عـزم کردند تا جهان را با تمامی پیچیدگیهایش بکاوند. در آن دوران که امکانات سفر قابل مقایسه با جهان امروز نبود آنها سفر خود را به وسیله دو موتورسیکلت از تهران به سوی مشهد و سپس مشرق زمین آغاز کردند. […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:7,150بار
متن زیر گزیده ای از دفتر خاطرات روزانه ی من(ژینا) است. دفتر خاطراتی که با خاطرات تلخ و شیرین به سرعت پر می شود و هر سال جای خودش را به برگ های تا نخورده ی سال نامه ای دگر می سپارد. این دفتر و دفتر ها یادگار روزهای تلخ و شیرین ماست و صفحه […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:12,314بار
چرچیل(نخست وزیر اسبق بریتانیا) روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه میرفت. هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.راننده گفت: “نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم” . چرچیل […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:3,944بار
یک مرکز خرید وجود داشت که زنان می توانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد. این مرکز، پنج طبقه داشت و هر چه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر میشد. اما اگر در طبقه ای دری را باز می کردند باید حتما آن مرد […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,981بار
یک خانم معلم ریاضی به یک پسر هفت ساله ریاضی یاد میداد. یک روز ازش پرسید: اگر من بهت یک سیب و یک سیب و یکی بیشتر سیب بدهم تو چند تا سیب خواهی داشت؟ پسر بعد از چند ثانیه با اطمینان گفت: ۴ تا! معلم نگران شده انتظار یک جواب صحیح آسان رو […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:5,633بار
پیرمردی صبح زود از خانهاش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: باید ازتو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد. پیرمرد غمگین شد […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:3,029بار
روزی معلمی از دانش آموزانش خواست که اسامی همکلاسی هایشان را بر روی دو ورق کاغذ بنویسند و پس از نوشتن هر اسم یک خط فاصله قرار دهند. سپس از آنها خواست که درباره قشنگترین چیزی که می توانند در مورد هر کدام از همکلاسی هایشان بگویند فکر کنند و در آن خط های خالی […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:3,440بار
عید و عروس آقا ه . لیله کوهی بیست و اندی سال است رنگ و بوی عید را احساس نمی کنم. اما نمی دانم چرا هرسال چند روز مانده به سال نو وسوسه می شوم و ناخواسته می روم سراغ چیدن بساط هفت سین و فضای خانه را بهاری می کنم. پسرهایم کوچکتر که […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:4,597بار
یه روز آقا بُزه که بسیار جهان دیده و دانا بود تصمیم می گیره بچه های تمام حیوانات جنگل را جمع کنه و خواندن و نوشتن یادشون بده. وسط جنگل، کنار برکه ای که کمتر درخت داشت را مناسب دید و همانجا کلاسش را دایر کرد. بچه ها با شوق و علاقه هر روز […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:3,084بار
خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد. قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ […]
+ لینک مطلب
نظرات [۳] , بازدید:3,967بار
از پنجره اتاق، هیچ نوری به داخل نمیتابید. در آن تاریکی خوفناک، مرد با یک دستش انگشتان گره خورده زن را گرفت و با آن کلنجار رفت. انگار داشت موفق میشد… در آن صبحگاه زودهنگام، هوا ناگهان دگرگون شد. بارش برف به تازگی پایان گرفته بود. خورشید که درآمد، برفها داشتند کم کم آب […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:8,862بار
لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه می دادند. زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند. از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:3,572بار
در یکی از شهرهای عالم با مرتاض جوانی آشنا شدم که فن دزدیدن روح را بمن آموخت. او میگفت: روح را مردم بدرستی نمی شناسند و نمیدانند که آنهم از هر حیث شبیه سایر اعضای بدن است. مثل دست، مثل پا و مثل گوش… و همانطور که دست و پا را می توان ورزش داد […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:3,577بار
پسر بچهای وارد یک بستنیفروشی شد و پشت میزی نشست. پیشخدمت یک لیوان آب برایش آورد. پسر بچه پرسید: یک بستنی میوهای چند است؟” پیشخدمت پاسخ داد : ” ۵۰ سنت”. پسربچه دستش را در جیبش فرو برد و شروع به شمردن کرد. بعد پرسید:” یک بستنی ساده چند است؟” در همین حال تعدادی از […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:4,672بار
چهار دانشجو که به خودشان اعتماد کامل داشتند یک هفته قبل از امتحان پایان ترم به مسافرت رفتند و با دوستان خود در شهر دیگر حسابی به خوشگذرانی پرداختند. اما وقتی به شهر خود برگشتند متوجه شدند که در مورد تاریخ امتحان اشتباه کرده اند و به جای سه شنبه، امتحان دوشنبه صبح بوده است. […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:3,910بار
یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید. روباه: خرگوش داری چیکار می کنی؟ خرگوش: دارم پایان نامه می نویسم. روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟ خرگوش: من در مورد اینکه یک خرگوش چطور می تونه یک […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:5,747بار
زن جوانی در سالن فرودگاه منتظر پروازش بود . چون هنوز چند ساعت به پروازش باقی مانده بود، تصمیم گرفت برای گذراندن وقت کتابی خریداری کند. او یک بسته بیسکوئیت نیز خرید و برروی یک صندلی نشست و در آرامش شروع به خواندن کتاب کرد… مردی در کنارش نشسته بود و داشت روزنامه میخواند. […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:3,063بار
استاد دانشگاه با این سوال ها شاگردانش را به یک چالش ذهنی کشاند.آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟ شاگردی با قاطعیت پاسخ داد:”بله او خلق کرد” استاد پرسید: “آیا خدا همه چیز را خلق کرد؟” شاگرد پاسخ داد: “بله، آقا” استاد گفت: “اگر خدا همه چیز را خلق کرد، پس او […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:5,803بار
حکایت کردهاند که سنایی، عاشق دختر یکی از بزرگان و اشراف غزنین شد، در جوانی و البته در اوج شهرتش به شاعری. به خواستگاری دختر رفت. پدر دختر، میدانست شاعر تهیدست است و هرچه صله گرفته از بزرگان خرج دوست و رفیق کرده است. اما میخواست محترمانه شاعر را رد کند و دست خالی […]
+ لینک مطلب
نظرات [۱] , بازدید:7,456بار
مردی صبح زود از خواب بیدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند. لباس پوشید و راهی خانه خدا شد.در راه به مسجد، مرد زمین خورد و لباسهایش کثیف شد. او بلند شد، خودش را پاک کرد و به خانه برگشت. مرد لباسهایش را عوض کرد و دوباره راهی خانه خدا شد. […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:5,974بار
در سال ۱۲۶۴ قمری، نخستین برنامهی دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبلهکوبی میکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند. بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:3,577بار
“حمید مصدق خرداد ۱۳۴۳” تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:4,501بار
خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند. مرد به […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:6,580بار
…زن نمی دانست که چه بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می گفت و می خندید، داخل خانه با بچه ها خوش و بش می کرد اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می شود و سر دیگران […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:2,787بار
نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه- یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند- از او پذیرایی شد، بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحب قران به قضای حاجتش نیاز اوفتاد و با راهنمایی […]
+ لینک مطلب
نظرات [۰] , بازدید:6,467بار
آرشیو مطالب
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » کمکهای مردمی برای مسجد...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » اولسبلانگاه کجاست
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » آنقوت (Ruddy Shelduck)
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » بمانی
- » روستای لپوندان
- » باغ محتشم رشت
- » بارهنگ «وارانگو»
گالری تصاویر
جستجو
مدیریت
www.kargan.ir
نیز در دسترس می باشد.
روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .
تبلیغات
HTML
محبوب ترین مطالب
- » آموزش و طرز تهیه کباب کوبیده آ...
- » مراحل پرورش کرم ابریشم
- » متن کامل شازده کوچولو
- » دانلود آهنگ زیبای تو نزدیکی از...
- » چند افسانه متروک ماندن شهر گسک...
- » طرز تهیه میرزا قاسمی غذای محلی...
- » دانلود آهنگ زیبای یه دل شکوندم...
- » بانو روح انگیز میرزایی موسیقی ...
- » رضا نظری و دزدان ناشی
- » دانلود آهنگ زیبای ستاره مشرقی ...
- » طرز تهیه شربت توت فرنگی
- » روش دم کردن چای و انواع دم نوش
- » بهداشت فردی
- » لیست همه زنان رضا شاه
- » استاد احمد عاشورپور (بهمراه دا...
- » دهکده ییلاقی اولسبلنگاه شهرست...
- » آموزش و طرز تهیه انواع خورشت ق...
- » درست صحبت کردن را بیاموزید !
- » عروسک های باربی عامل امریکایی ...
- » لباسهای محلی گیلان؛ جاذبه ای ر...
- » افتتاح بیمارستان سلامت رستم آب...
- » طرز تهیه کال کباب شمالی
- » داستان رعنا ( رَعنَه )
- » چگونه سوالات و جوابهای امنیتی...
- » گیاهان شمال ایران – گیاه زولنگ...
- » لباس قاسم آبادی
- » آئین جشن چهارشنبه سوری
- » نام و نشان گیلان
- » تاریخچه روستای کرکان بندرانزلی
- » طرز تهیه کباب ترش گیلان
مطالب اتفاقی
- » لباسهای محلی گیلان؛ جاذبه...
- » عکسهای اینستاگرامی روستای کرکان...
- » سپیده مختاری آبکنار
- » انزلی شهر نیلوفرهای آبی
- » ساختمانهای قدیمی بندر انزلی
- » اطلاعیه جشنواره بزرگ هندوانه...
- » خانه تاریخی پورقیصر رشت
- » آرایشی مناسب در خور...
- » دبیرستان خیام آبکنار سال...
- » مسافرت به انزلی
- » من و عید و...
- » زعفران:Saffron
- » شعر گیلکی با ترجمه...
- » قاسمعلی پور موسی آبکنار
- » تاریخچه تربه بر از...
- » ﻗﺎﻟﯽ،ﮔﻠﯿﻢ ﻭ ﺟﺎﺟﯿﻢﺑﺎﻓﯽ در...
- » مهارت کنترل خشم ؛...
- » آیا عصبانیت وخشم را...
- » خاطرات نادر وطن خواه...
- » حمام کمسارشفت
ابر برچسب
بازدید از سایت