در سال های ۴۰-۱۳۳۰ شغل اکثر مردم کپورچال برنجکاری بود و چون هر چند سال یک بار کلّیه محصول آنها در اثر بی آبی می سوخت اغلب مردم وضع خوبی نداشتند. آب مربوط به برنج کاری از رود خانه ای که از کوه های طوالش سرچشمه می گرفت تامین می شد. و چون از زمین های یک ملاّک بزرگ که زمین های زیادی داشت عبور می کرد مردم باید درصد کمی از محصول خود را جهت حقّ آب به او می دادند ولی آن مرد چون به سن کهولت رسیده بود گویا ورثه ای هم نداشت نمی توانست این ثروت خدادادی را جمع کند و مردم هم چون این چند درصد محصول را حقّ گردن کلفتی می دانستند اغلب نمی پرداختند، او نیز از این بابت همیشه اعتراض داشت. در این زمان هشت نفر از ملاّکین کپورچال متّحد شده و این حقّ آبه را از ایشان خریدند، این مالکین دفتر و تشکیلاتی بنا نهادند تا دقیقاً این چند درصد را از کشاورزان بگیرند، املاک خود را نیز به کشاورزان می دادند تا بطور شراکت برایشان کشت نمایند در نتیجه مساله ارباب رعیّتی در اینجا نیز پیش آمد این اربابان گاهی کمک مالی نیز به مردم می کردند ولی تعهّد و ضمانت لازم را می گرفتند که بعداً از محصول برداشت نمایند مشهور بود که هر صد تومان را سیصد تومان می گرفتند البته این قضیّه را من دقیقاً نمی دانم شاید بابت سلف می گرفتند چون سلف خری هم می کردند یعنی بوته شالی که هنوز سبز بود و خوشه نبسته بود می خریدند واگر این بیجار بعد از ببار نشستن و خوشه دادن پولش سیصد هزار تومان می شد از حالا صد هزار تومان می خریدند خلاصه بابت پولی که می دادند بهره زیادی می گرفتند البته رعیّت ها از روی ناچاری و نیاز تقاضای پول و مساعده می کردند و آنها هم بزحمت و مشکل می دادند. و زمان برداشت محصول ناظرانشان می آمدند و بدون کوچکترین اغماضی همه را می گرفتند و می بردند یعنی اوّل حقّ آب را می گرفتند سپس نصف باقیمانده سهم خود را برداشت می کردند و بعد بدهکاری و مساعده ای که داده بودند. اتّفاق زیادی افتاده بود که دهقان بیچاره پس از شش ماه زحمت خود و زن و بچه هایش هیچ چیز نصیبش نمی شد و با دست خالی به منزل برمی گشت و گاهی حتّی بدهکار هم می شد. در آنوقت مرد محترمی از آشنایان ما که اسم مستعارش حسین عمو بود و خاطرات جالبی هم از جنگ جهانی دوم داشت میگفت با پسرعموهایش مغازه های مختلفی داشتند وقتی خبر رسید که روس ها از طرف دریا به خشکی قوا پیاده کرده اند اینها مغازه ها را تعطیل کرده و پول ها که اغلب نقره و سکّه های دیگربود در پیت ها ریخته و دفن کردند و با خانواده تا می توانستند از کناره های دریا دورشده و بطرف کوه ها رفتند. بعد از مدّتی خبر رسید که روس ها کاری به کسی ندارند و اگر چیزی هم بگیرند پولش را میدهند کم کم اینها نیز برگشته و شروع به کار کردند ولی با حدّاقل خرید و فروش امّا قیمت ها طوری بود که در طول یک ماه چند برابر می شد و کسانی که ریسک کردند و سرمایه را بکار بردند ثروت هنگفتی بهم زدند ولی اینها که سعی میکردند سرمایه را حفظ کنند بعد از جنگ سرمایه شان ثابت ماند، یا از معاوضه اجناس یادگاری با کالا از طریق لال بازی با سربازان روسی میگفت، تا اینکه چند کلمه روسی یاد گرفت و خیلی خوشحال بود که این چند کلمه را بلد است و حتی فهمیده بود چند کلمه گیلکی و چند کلمه فارسی، از روسی گرفته شده است و آنرا همیشه با افتخار تکرار می کرد. برگردیم به اصل ماجرا، ایشان دارای مغازه و خانه بزرگ و باغ و چند قطعه زمین کشاورزی و برنج کاری بود وضع زندگیش نسبتاً خوب بود ولی بچّه های زیادی داشت و بچّه ها چون کم کم برزگ تر می شدند خرج زندگی شان سال به سال زیاد تر می شد علاوه برچرخاندن مغازه مقداری نیز برنج کاری میکرد که جواب گوی خوراک سالیانه شان باشد. ایشان کار خودش را میکرد و ارباب ورعیّت خود بود چند نفر مرد و زن کارگر فصلی استخدام میکرد و این کار را با کمک آنها پیش می برد وخود مرتباً به آنها سرکشی میکرد، منتهی گاهی زبانی از ارباب ها حمایت می کرد و میگفت باز خدا پدرشان را بیامرزد که به مردم خدمت می کنند و معلوم نبود اگر اینها نبودند زندگی مردم چی می شد و از آنطرف هم گاهی به بیچاره ها و درمانده ها کمک و دستگیری میکرد و به آنها تا وقت خرمن یا تا وقت فصل صیّادی جنس نسیه می داد و گاهی هم مقداری از سرمایه اش را در این راه از دست میداد. چون وضع اقتصادی مردم خوب نبود، فروش مغازه هم خوب نبوده و مغازه جواب خرج خانواده را نمی داد در نتیجه حسین عمو مغازه را به یکی از بچّه هایش سپرده و خود به کشاورزی پرداخت و زمین های زیادی را زیر کشت برد و تمام زندگی خود را پای آن ریخت همانطوریکه قبلاً نیز گفته شد در آنجا هر هفت، هشت سال یکبار تمام محصول در اثر بی آبی می سوخت چون تمهیدات زیادی برای آبیاری در نظر نگرفته بودند در حالیکه بهتر ازمن میدانید زیر نشاء برنج همیشه باید آب جریان داشته باشد. آنسال نیز (خشک سالی) بود و تمام محصولات حسین عمو سوخت و از بین رفت و تقریباً ورشکست شد. سال بعد برای اینکه این زیان را جبران نماید دوباره به کشاورزی روی آورد این بار خودش چیز زیادی نداشت پای زمین کشاورزی بریزد درنتیجه باغ و چند تا از زمین های کشاورزی را به گرو گذاشته و از ارباب ها وام گرفت وخرج کشاورزی کرد علی الرغم اینکه یکی از برادران و چندتا از دوستانش ایشان را از این کار منع کرده بودند ولی دیگر کار از کار گذشته بود و ایشان مجبور به این کار شده بود ولی بعد از زحمات زیادی که خود و زن و فرزندانش جهت کاشت و داشت وآبیاری و برداشت محصول کشیده بودند این سال نیز وضع محصول زیاد خوب نشد و بعد از خرمن ناظرین ارباب ها آمدند و هرچه برنج بدست آمده بود بردند و چون کافی نبود بنابر این باغ و بیجارها نیز به تاراج رفت و علاوه برآن کلّی قرض هم بالا آورد و چون مغازه تکافوی خرج خانواده نبود و پولی هم برای خرید و شارژ آن نداشتند مغازه را نیز فروختند و به زیر صفر تنّزل کردند و چون به علت کهولت سن قادر به کارگری هم نبود و سرمایه ای هم نداشت در نتیجه کاری ازش برنمی آمد تا اینکه پس از سال ها بیکاری با کمک دوستان کاری در یکی از سازمان ها برایش پیدا کردند تا زندگی خود و بچّه هایش را با حداقل امکانات با آن بچرخاند.
از این موارد زیاد پیش آمده بود، بقول برادر حسین عمو نمی دانم چه حکمتی داشت که هرکس با این ارباب ها شریک می شد و یا وام و مساعده ای می گرفت دیگر تاب بلند شدن نداشت، سقوط کرده و بشدّت به زمین می خورد.
بعداً که قانون تقسیم اراضی پیاده شد زمین ارباب ها را به رعیّت ها دادند یعنی هرکسی سر هر زمینی که کار میکرد مال خودش شد و قیمتی را تعیین کردند که به اقساط آنرا به ارباب ها به پردازند رعیّت ها خوشحال شدند اما موقع کار کشاورزی و کاشت محصول چون پول و مالی نداشتند تا هزینه کشاورزی کنند و جایی هم نبود تا وام یا مساعده ای بگیرند، نتوانستند از زمین های خوب بهره برداری کنند و همه زمین ها را زیر کشت ببرند وحتّی قسمتی از زمین ها را بلا استفاده گذاشتند ولی سالهای بعد که بانک کشاورزی شروع به وام دادن کشاورزان نمود دراثر عدم مدیریت صحیح وام را بیموقع به آنها پرداخت کردند و کشاورزان ازاین وام برای رفتن به مسافرت و خرید لوازم منزل استفاده کرده و موقع کار کشاورزی باز گرفتار بودند.
.
نویسنده: آقای ولی الله پورقلی کپورچالی
منبع: سایت کرکان بندرانزلی
منوی اصلی
نویسندگان
- مدیر سایت (1788)
تبلیغات
کد HTML تبلیغ
WELCOME
بازدید:2,769بار , ارسال شده در : 7ام تیر, 1394; ساعت : 6:00 ق.ظ
تعداد نظرات : ۸
دسته : روستای کپورچال، گالری روستاها
مطالب مرتبط
با سلام خیلی جالب بود ، اینها ماجراها ی قبل از تولدم است که برام جالب میباشد من میدانستم ارباب رعیتی چیست ولی جزئیات کارهاشان را نمی دانستم واسم حسین عمو را شنیده بودم ولی نمی دانستم مرد خوب وزحمتکشی بوده روحش شاد ،خوبه آدم طوری زندگی کنه که بعد از مرگش جزء آدمهای خوب بحساب بیاد چون عمرآدمی بالاخره به پایان میرسه ، نام نیک برجا میمونه (سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز ،مرده آن است که نامش به نکویی نبرند . فکر کنم ماجرای مشابه حسین عمو را آقاجان خدا بیامرز ما هم داشتند ، خوب یادم نمیاد که ماجرا چی بود چون بچه بودم.فقط میدونم که ایشان مقازه های زیادی داشتند(نانوایی ، سوپرمارکت و…..) که موقع خوشکسالی ،چون کشاورزان پول نداشتند خرید کنند، ایشان به رایگان اجناس را به مردم میدادندتا مردم از گرسنگی نمیرند وآنقدر دادندکه ور شکست شدند وهمه چیز برباد رفت .تا اینکه خداوند به ایشان عوض داد ودر اداره جهانگردی بندر انزلی کارمند شدند.والان بعدازسالها فوت خدا بیامرز آقاجان،مادر هنوز حقوق مستمری میگیرند وخدارا شکرمیتوانند رو پای خود زندگی کنند .هر بدی بد نیست .(خدا گر زحکمت ببندد دری زرحمت گشاید در دیگری). در ماه مبارک رمضان روحشان شاد وقرین رحمت حق باد.لازم به ذکر است که خدا بیامرز همه روزه ها ونمازهایشان را بجا میاوردند وفرد بسیار مومن ومتدینی بودند چه صفایی داشت وقتی سحرها با او پامیشدم وافطارها منتظرش بودم تا بیاید ومن فتح روزه گرفتن آن روزم را به اطلاعش برسانم وباهم نماز بخوانیم وافطار کنیم……خدا رحمتش کند جایش در این روزها پیش ما خالیست و یادش با ما باقی!
ناهید جان سلام
از نوشته هایت متشکّرم
همانطوریکه گفته اید: نام نیکو گر بماند زآدمی // به کزو ماند سرای زرنگار
و این شعر را من جایی آورده ام یاز تکرار میکنم:
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرّم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد
با سلام و عرض ادب خدمت همولایتی عزیزم و با عرض سلامتی و آرزوی قبولی طاعات
نوشته بسیارجالبی است و هرچند پدرم کشاورز نبود اما این مسایل ارباب رعیتی را به نحوی حتی بعد از تقسیم اراضی بنا بر همان دلایلی که ذکر فرموده اید همان اربابان به نحوی باز حاکم بودند و کشاورز بیچاره هرچه پول می داد به حساب سود پول دریافتی گذاشته می شد و همیشه خدا بدهکار بودند.خدا همه اموات را رحمت کند و وقتی نوشته خواهرتان از پدر مرحومتان را می خواندم آن مرحوم روی صفحه مونیتور ذهنم می دیدمش، بعضی از موارد و آدمها خاطرات مشترکی را برایمان ساخته اند، بخصوص که من با برادرتان آقا علیرضا همسن و همکلاس هم بوده ایم
همیشه روزگار سالم و شاد باشید و قلمتان هم پربار
آقای احمدجوی عزیز سلام
از حضورتان تشکّر می کنم علیرضا تعریف کرده بود که باشما همکلاس بوده است
بله همانطور که فرمودید اکثر کشاورزان با این مساله به نحوی برخورد داشته اند و خشکسالی هم مزید بر علّت می شد. موفّق باشید.
ّ
سلام آقای قلی پور گرامی آیا از اداره مخابرات کپورچال اطلاعاتی دارید؟ از بدو تاسیس .
منصور عزیز سلام
خیر متاسفانه در این مورد اطلاعاتی ندارم
با آرزوی موفّقیت برای شما.
باسلام و عرض ادب.
جمع آوری ونشر آثاروقایع تلخ و شیرین آن روزگاران علی الخصوص سرزمین پدری که موجب آگاهی و یادآوری افرادی که مستقیما و یا غیر مستقیم درگیر ماجرا بودند،جای تشکر وقدردانی دارد.
شاید بتوان گفت اربابان، همان رعیّتان آن زمان بودند،که با کمی فکر و تدبیر و اندکی امکانات موجود،مثل نظام سرمایه داری
مدرن امروزه(نفس عمل قابل بحث)حاکمان آن مناطق می شدند.
یا اینکه بودند افرادی در اطراف ما با کمی مدیریت صحیح در زندگی و حرفه شان، شادی و رفاه بیشتری را نصیب خانواده
به ارمغان می آوردند، منتهی مراتب، طرز تفکرهای امثال حسین عموها علیه رحمه و به رغم انجام اعمال خداپسندانه، به نوعی از اصل غافل شده که باعث ورشکستگی ودر نتیجه بوجود آوردن مشکلات عدیده ای می شد ند، روحشان شاد،
مؤیّد حق تعالی باشید.
رحیم جان سلام
همانطوریکه گفتید داشتن شم اقتصادی و مدیریت صحیح روی دخل و خرج رل مهمی را در زندگی ایفا میکند
بله اغلب آن اریابان همان کسانی بودند که در زمان جنگ دوم جهانی سرمایه مختصر خود را بکار انداخته بودند و لذا مال و ثروتی بهم زدند ولی نباید با در فشار گذاشتن خلق الله و احتکار ارزاق مردم و یا ربا دادن و غیره ثروت اندوزی کرد. موفق باشید.
www.kargan.ir
نیز در دسترس می باشد.
روستای کرکان در منطقه جلگه ای و در کنار جاده کپورچال-آبکنار واقع شده دارای نسق 85 ساله (تاتاریخ 1363 شمسی)بوده و از نظر ثبتی جزء بخش 7 حومه انزلی و سنگ شماره 6 میباشد و مسافتش تا کپورچال 7 کیلومتر و تا انزلی 27 کیلومتر است . . .
اين مجموعه درساماندهي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ثبت گرديده است.
آدرس :استان گيلان -بندرانزلي-جاده آبکنار-روستاي"کرکان"بندرانزلي