«کشور چهاردهم» سومین کتاب تالیفی الهام فلاح است که بعد از دو رمان «زمستان با طعم آلبالو» و «سامار» در موسسه انتشارات نگاه منتشر شده است. این کتاب در اصل مجموعهای از هجده داستان به هم پیوسته است که یکی از الزامات آن، خوانده شدن به ترتیب داستانهاست، چراکه اتفاقات، شخصیتها و فضاها به هم مربوطند و به ترتیب حدودی زمانی که توسط نویسنده مرتب شدهاند، قابل فهم و دنبال کردن هستند. البته باز هم میشود هر داستان آن را به صورت مستقل خواند و لذت برد.
اما اگر خواننده قصد همراه شدن با نویسنده و سفر به دهه چهل گیلان را داشته باشد و بخواهد مدتی با مردم آن زمان همراه شود، با آنها زندگی کند و با جزئیات روزمره، عقاید، باورها و آداب و رسومشان آشنا شود، بهتر است کتاب را از ابتدا در دست گرفته و به ترتیب بخواند.
فلاح با استفاده از زاویهدید ابژکتیو، فضای دهه چهل گیلان را با جزئیات و به صورتی زنده و قابل لمس برای خواننده میسازد. راوی داستانها، انگار دوربینی بر دست دارد و در خانهها و کوچهها و مزارع میگردد و هرچه میبیند ثبت میکند. فضاها پر از رنگ، بو و صدا هستند؛ از «بیجارها» و «شالیزارهای تازه داسخورده» گرفته تا «خیس راه وسط جنگل» و «دودخانه». نویسنده با مهارت و دقت از زبان خاص اقلیم گیلان برای روایت داستانهایش استفاده میکند. به کار بردن اصطلاحات محلی مانند «چشم لوچان کشیدن» یا ضربالمثلهایی مانند «مرغانه رنگی به آستین داشتن» و البته استفاده از اشیا و لوازم مخصوص آن دوره و آن مکان مانند «نیمیار»، «کتله»، «کلوش» و… که همه در آخر کتاب معادل گویش گیلکیشان توضیح داده شده، باعث شده فضا و لحن داستانها به شکل زنده و جانداری، تصویرسازی شوند.
فلاح، نهتنها در سطح زبان و فضا بلکه با تصویر کشیدن دقیق سنتها، باورها، عادتها و رسم و رسوم آن دوران، توانسته است به داستانهایش وسعت و عمق بخشد. فلاح تلاش کرده طیف گستردهای از باورهای درست و غلط آن دوران را برای خواننده ترسیم کند؛ از باورهای خرافی مانند پرسهزدن روح تازه مرده در داستان «عصا»، برخورد با اجنه در داستانهای «کوچک» و «گلخال» گرفته تا اعتقادات مذهبی و معنوی مانند داستان « سید هاجر».
همینطور سنتها و آداب و رسوم مخصوصشان، مانند آمدن ویولونیست به ده، برای عید نوروز در داستان «فیولونچی» و تصویرسازی دقیق اما داستانی عزاداری محرم در داستان «علم». نگاه فلاح به این اعتقادات و خرافهپرستیها، نگاهی منتقدانه است، شاید در ظاهر صرفا آنها را به تصویر میکشد، اما خواننده با دیدن ستمها و درد و رنجی که شخصیتهای مختلف داستان بابت خرافهها و سنتها متحمل میشوند، به فکر فرو رفته و آنها را در ذهن خود به نقد میکشد. درست است که خیلی از این آداب و رسوم و خرافهپرستیها در زمان ما دیگر رنگ باختهاند اما این داستانها تلنگری هستند به خواننده که پنجاه سال بعد، هنوز هم در گردابی از باورها و سنتهای نادرست و دست و پاگیر غرق شده است. بهترین نمونه این نگاه انتقادی را شاید در داستان «گوهر» از مجموعه «کشور چهاردهم» بتوان دید.
گوهر که عاشق تازهوارد سپاهی دانش شده است، به خاطر این عشق به دست پدرش در دودخانه حبس میشود. تعداد شخصیتهای داستانها زیاد است و در عمل مردم یک ده به تصویر کشیده شدهاند. اما شخصیتها تنوع زیادی ندارند. بیشترشان صرفا به واسطه اسم و رسم و حرفهشان از هم قابل تشخیص هستند. مثل «رخسار ننه» که قابله است یا «تقیخان» که خان ده است. از هر شخصیت غیر از خصیصهای جزئی و سرنوشت و داستان زندگیشان چیزی نمیدانیم.
مثلا «عروس» لبشکری است ولی چیز دیگری از شخصیت او دستگیرمان نمیشود. همین را درباره اغلب شخصیتها میتوان گفت. شاید انتخاب زاویه دید ابژکتیو کار نویسنده را مشکل کرده زیرا مجبور شده به روایت بیرونی پایبند باشد و نمیتواند به ذهن شخصیتها وارد شود. در اصل میشود گفت شخصیت اصلی این داستانها، خود ده گیلکی است و آدمها بهعنوان بخشی از آن، هر یک خصیصهای به شخصیت اصلی اضافه میکنند. داستانهای مجموعه گاهی به طنز نزدیک میشوند مانند داستان «کوچک» و «فیولونچی» و گاهی بسیار تلخ و دردناک هستند مانند داستان «گوهر» یا «استاد عباد».
اما بهترین داستانهای مجموعه آنهایی هستند که به آستانه داستانهای جادویی نزدیک میشوند مانند داستان «گلخال» یا بهترین داستان مجموعه که «سید هاجر» است. داستان تکاندهنده زن سیدی که همسرش را از دست داده و به دیار خود برگشته است و برای اثبات اصل و نسب خود دست به کاری حیرتانگیز میزند. تنوع داستانهای مجموعه میتواند به راحتی طیف گستردهای از مخاطب را راضی نگه دارد، به شرطی که مخاطب از ابتدا شروع به خواندن کند و به ترتیب پیش رود وگرنه در هزارتوی اسامی زیاد ناآشنای محلی که دارای وجه تمایز بارزی نیستند، گم میشود.
الهام فلاح، در این کتاب که به خاطر پیوستگی داستانهایش به هم به رمان نزدیکتر است تا مجموعه داستان، نسبت به رمانهای پیشین خود فاصلهای اساسی گرفته است. هر چه رمانهایش دچار اطناب، فضاهای آپارتمانی و زنانهنویسی امروز ادبیات ما بودهاند، این مجموعه به واسطه موجزگویی و دیدگاه ابژکتیو و خروج از فضای شهری و آپارتمانی، توانسته است دنیای داستانی جدیدی خلق کند که خواننده میتواند با سفر به آن، دستِ پر و با کولهباری از تجربیات جدید به زندگی روزمره خود بازگردد.
منبع: fdn.ir