مقدمه:
بالاخره همه چی دست به دست هم دادند وکشاندنم به بیمارستان برای آنژیو و بعدش هم بالون زدن شاید هم اوضاع آنقدر بد نبود اما امورات پزشک و بیمارستانی که سهامدارش بود باید می گذشت . گفتم همه دست به دست هم دادند آره آلودگی این ابرشهر نکبتی که هیچ وقت مهرش به دلم ننشست و میگویند هرجا زن بگیری آنجایی خواهی بود اما من نشدم . آلودگی و حر ص و جوش خوردن و بیش از سی سال سیگار کشیدن کار را کشاند به بیمارستان . وقتی روی تخت مخصوص آنژیو دراز کشیده بودم و پرستار داروی بی حسی را اسپری کرد رو پاهایم و سوزنی را که فرو کرد در کشاله رانم صدای جیغ و داد دکتر( ه )که پسرش هم متخصص قلب هست با کسی از آن طرف خط در مورد یکی از شاگردانش که برایش شاخ شده بود در تمام اتاق آنژیو پیچید در اتاق بغلی بود و دکتر من دکتر(ک )بود ناگهان فکر کردم نکنه دکتر( ه )می خواهد مرا آنژیو کند به پرستار گفتم این با این اعصابش می خواد این کار و بکنه گفت نه اینجا هر دکتری بایستی مریض خودش را آنژیو کند و حق این کار را با بیماران دیگر ندارد. از قرار معلوم دکتر ( ک) هم آمده بود و دکتر (ه) تمام ماجرا را برای او هم داشت می گفت سهامدارهای بیمارستان بودند و دکتر( ه) شاکی از دست شاگردش که از قرار معلوم نفر اول کلاسش هم بود . پرستار به دکتر( ک )گفت دکتر بی حسی در حال پایان است نمی خواهید بیایید که آمد من فقط در مانیتوری که سمت چپم بود قلب و رگهای خودم را می دیدم . دکتر گفت یکی از رگهای فرعی ات ۹۵ درصد گرفتگی دارد چه کار کنم بالن بزنم گفتم اگر صلاح میدانید بزنید برگه ای را داد خانمم امضا کرد و این کار را انجام داد . وقتی روی تخت آنژیو بودم و بع از آن هم روی تخت سی سی یو که ۱۲ ساعت نمی بایستی پای راستم را حرکت می دادم این تصاویری که در چند قسمت خواهم نوشت از جلوی چشمانم راه رفت و فهمیدم که ممکن است هر آن زندگی بگوید کافی نیست نمی خواهی بروی و من بیشتر فهمیدم که حواسم بایستی به ادامه زندگیم باشد و حال شما ببنید چه چیزهایی را فکر کردم . چیزهایی که زندگیم را ساختند . ۱۹ سال اول پر رنگ تر و الباقی با فشاری بیشتر رژه می رفتند توئ افکارم و جلوی چشمانم در حالیکه بیرون هم برف در حال بارش بود و من محروم از دیدن این زیبایی ها وروزی هم به طور کامل محروم از دیدن همه زیبایی ها و ناخوشی های زندگی …. ( ادامه دارد … )
ارسالی : آقای رحیم احمدجوی کپورچالی
ایمیل نویسنده : rak40ea@yahoo.com
منبع: سایت کرکان بندرانزلی
درود بر آقای احمد جوی عزیز،
پیش از همه چیز برایتان آرزوی سلامتی دارم ، امیدوارم هیچ وقت بعنوان بیمار گدرتان به بیمارستان نیفتد. چند روزی است که منتظر ادامه این پست هستم ولی به این نتیجه رسیدم که فعلا” در مورد همین قسمت که منتشر شده نظرم را بنویسم:
اول اینکه متعجب شدم شما ۳۰ سال در هوای آلوده ای که زندگی می کنید ، سیگار هم می کشید!
دوم اینکه حق با شماست که همکاران امروزی بقراط حکیم را همچون تاجران پولساز بنگرید ، رفتار اطبا خیلی شفاف به ما می گوید که بالن زدن رگ و گرفتن نوار قلب و انواع و اقسام آزمایشات و اسکن و رادیولوژی علاوه بر ضرورت پزشکی ، از الزامات زندگی آنهاست.
با سلام و عرض ارادت خدمت آقای طاهری عزیز
ممنون از اظهار لطف و نظرتان.البته حدود ۲۲ ماه هم است که سیگار را ترک کرده ام.متاسفانه وضعیت به این شکل تاجرمآبانه شده