دیشب که بساط عکسهای قدیمی را پهن کرده بودم تا چند عکس قابل چاپ را انتخاب و اسکن و ارسال نمایم . چند عکس مشترک و جداگانه از دوست و همرزم عزیزم جنا ب هوشنگ کوچکی توجه ام را جلب کرد و با خود گفتم حال که پس از سالها اقدام به نوشتن خاطرات خود کرده حیف است و شاید جفا که نامی از دوستان و همرزمان قدیمی که چند نفری اهل روستاهای سیاه خاله سر، کرکان و اشترکان هستند نکنم. لذا تصیم گرفتم که برای ادای تکلیف چند سطری در خصوص این عزیزان بنویسم و از آنجاییکه ارتباطم به خاطر درگیری های مرسوم معاش با این دوستان قطع شده ، از این عزیزان و یا دوستان و اقوامی که مطالب حقیر را مطالعه و اطلاعی از آنان دارند تقاضا مندم در صورت امکان در وصل مجددمان معاضدت فرمایند.
هوشنگ کوچکی دلاور سیاه خاله سری معروف به شکارچی تانک
۱–نفر اول یاران قدیم هوشنگ کوچکی اهل سیاه خاله سر در دوران دبیرستان در آبکنار با هم همکلاسی بودیم و سربازی نیز، هوشنگ در اول اعزام به جبهه عضو دسته ۱۰۶ بود ولی با ورود موشک مالیوتکا، به ارتش با طی نمودن دوره آموزشی آن عنوان شکارچی تانک را به خود اختصاص داد . هوشنگ در یک ماموریت برای شکار تانک دشمن و به علت لو رفتن محل (به علت اصرار بیجای فرمانده اش) استقرار خودش و سکوی موشک به سختی مجروح شد. هوشنگ در این حادثه از ۲۳نقطه بدن با اصابت ترکش خمپاره مجروح گردید. اما خیلی زود با روحیه ای دلاورانه به جبهه برگشت و تا پایان سال۶۱در سنگرهای دفاع مقدس جنگید. خاطرات تلخ و شیرین زیادی به همراه هوشنگ تجربه کرده ام و جالب ترین آن به صبح رساندن شبی را در راهروی قطار به علت فقدان جا بود. آن شب که از اندیمشک عازم تهران بودیم به علت اینکه بلیط قطار گیرمان نیامد قاچاقی سوار قطار شده و تا دیر وقت توی راهروی واگنها پرسه می زدیم . و آخر شب بساطمان را در انتهای یک واگن پهن کرده و شب را با نجوای دعای کمیلی که هوشنگ خواند(هوشنگ صدای بدی نداشت!) سر کردیم و جالبتر اینکه در انتهای شب تصمیم گرفتیم مرخصی را به اتفاق به زیارت امام رضا(ع) برویم و با عملی کردن این تصمیم برای اولین بار به زیارت امام رضا(ع) مشرف شدیم.
من و هوشنگ در مشهد ارضا(ع) زمستان ۶۰
۲-برادر عزیزمان رنجبر، آزاده دلاوری که همانند هوشنگ دوست دبیرستانی من بود درفروردین ۶۱و در منطقه عین خوش به هنگام عملیات فتح المبین به دست نیروهای ارتش بعث به اسارت درآمد . وی مدت ۷سال تمام در اردوگاههای دشمن بعثی دوران سختی را پشت سر گذاشت . آخرین خبری که از ایشان دارم اینکه در پاییز سال ۶۸به همراه سایر آزادگان به میهن اسلامی مراجعت نموده اند.
من و بهروز شکوری به اتفاق آقای آماده دبیرمان
۳-دیگر دوستانی که باید از آنها یادی بکنم دوستان عزیزم آقایان بهروز شکوری و هر مز لطفی به ترتیب اهل اشترکان و کرکان هستند که چهار سال در دبیرستان شهید بخشنده(خیام) آبکنار با هم همکلاسی بودیم و از سال ۶۰ به بعد از این دو عزیز هم بی خبرم . یاد همه دوستان به خیر خداوند به همه آنها تندرستی و توفیق خدمت عنایت بفرماید انشاء ا…
ارسالی: آقای نادر وطن خواه تربه بر
ایمیل نویسنده: nader.torbehbar@yahoo.com
منبع: سایت کرکان بندرانزلی (www.karkan.ir)
برادرعزیز ماجانفشانی های شما و همرزمانتان را در راه آزاد سازی میهن عزیزمان هرگز از یاد نمی بریم.
خداوند به شما عمر با عزت عنایت فرموده و شهدای غزیز را باسرور شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین محشور فرماید.