یادم است ترم اول واحد زبان و ادب فارسی داشتیم و استاد یک بار میخواست چیزی بگوید مثالی زد. می گفت که پدری گیلک میخواست به فرزندش که محمد علی نامی بود، انگلیسی یاد بدهد،اورا به کلاس زبان می فرستند ولی فرزندش قبول نمی کند. بالاخره روزی او را به انگلستان می فرسند تا مجبورش کند انگلیسی یاد بگیرد. پس از دوسال از اقامت فرزندش در انگلستان،می رود که او را ببیند، به خوابگاهش که می رسد نشان از پسرش می گیرد،که یکهو می شنود همه داد می زنند”ممدلی تی پئر بامو”. البته پس از گفتن این جمله چند تن از دوستان به من نگاه کردند وگفتند:” صابر کی اسمت رو گذاشتی ممدلی؟!” من داشتم به این فکر می کردم که زبان ما در داخل محیط زندگیمان این قدر با مشکل مواجه شده، این قدر به نابودکی نزدیک شده،چطور شده که این (مثال – جک – لطیف … نمیدان چی) را برای ما ساخته اند. ما که اگر قریبه ای میانمان آید همه مان با او بزبان خودش حرف می زنیم و اگر میان دیگران برویم نیز به زبان آن ها حرف می زنیم و البته جدیدا در بین خودمان هم بزبان دیگران حرف می زنیم. مثل همین نوشته ای که میخوانید!!!
منبع: سایت می گیلان نوشته صابر