مداد
حالا من هی با ته مداد مورچه بکشم و بو کنم آن را
سرم که می خارد با این مداد پوستم را حفاری می کنم برسم به مفهوم تو که به تصویر نرسیده ای
با این مداد
می روم زیر فضای باریک دراور
کلیدت را پیدا می کنم می رسم به سه تا نقطه ای که معلوم نیست از کجا آورده ای
گاهی مداد را پرت می کنم به سمت چشمهای پسرم که چند بار مرا دیده
چند بار!
و هر بار می خورد به بازی دهانش
اگر مداد نباشد
کی پوست تخمه هایی که تو هر شب تنهایی می شکنی را
از لای درزهای این مبل در بیاورد
کی پیچ پشتی بند سوتین ام را باز کند
اصلا کی می گذارد بگذارمش لای دندان هایم
بجومش وحشیانه
آنقدر که عرق بریزم بی آنکه حرفی از دئو دورانت باشد
مداد گناهی ندارد
دوست ندارد بنویسد
دوست ندارد بتراشمش
مدادخیلی خوبی ست
تو هیچ وقت آن را ندیده ای
همیشه گوشه ی همین تخت لعنتی افتاده است.
منبع وبلاگ این فعل های ربطی خانم سپیده مختاری آبکنار
آدرس وبلاگ : infelha.blogfa.com
با سلام و عرض ادب.سپیده عزیز،آثارت را ملاحظه کردم.بیانی عاطفی و بروندادی شاعرانه باید تلقی گردد. به شما بابت ذوقی که در خلق آثاری اینچنینی دارید تبریک میگویم و برایتان جهشی بزرگ در عرصه شعر نو را آرزومندم.ف ه
با عرض پوزش می خواهم بپرسم آیا شما دختر جناب اقای حسین مختاری هستید؟